در حین جنگ جهانی دوم ارگونومی تونسته بود در شاخه ارگونومی سخت افزار(ارگونومی فیزیکی) به موفقیت های خوبی برسه ابزار های خوبی طراحی کنه یا سلاح هایی بسازه که تطبیق بیشتری با سربازا داشته باشن ولی این کافی نبود...
بعد از جنگ جهانی دوم و پیشرفت های تکنولوژی علل خصوص در حین جنگ سرد و پیشرفت های عظیم صنعتی آدما شروع کردن به استفاده از سیستم های جدید ماشینی که رابط کاربری چندان جذابی نداشتن همچیز در کد ها با فونت و فرمت های ماشینی خلاصه میشد ( خطا ها زیاد بود و حوصله آدما زود سر میرفت و نمیشد از آدمای معمولی انتظار داشت از چنین سیستم هایی استفاده کنن).
با ورود روانشناسی به ارگونومی شاخه جدیدی به وجو اومد که امروز با نام ارگونومی شناختی میشناسیمش با کمک این علم جدید ارگونومیست ها و طراحان در صنعت هوا فضا و ساخت پنل های مدیریت و کنترل نیروگاهی تونستن مشکلات زیادی رو حل کنن (مشکلاتی که ریشه در بایاس های ذهنی داشت)و به طور کلی خطا هایی که قبل از این به انسان ها نسبت داده میشد از یه برهه زمانی به بعد تحت عنوان خطای سیستم یا طراحی سیستم و یا طراحی شناخته شد . برای حل این مشکلات طراحان تلاش کردند که در صفحات کنترل هواپیما ها و اتاق های کنترل تغییراتی اجرا کنن مثلا دسته بندی کردن نشانگر های مشابه و اضافه کردن آیکون به صفحات کنترل که بعد ها به صورت کاملا گرافیکی دراومد .
در فضای IT هم براساس تجربیات و اصولی که از قبل در این زمینه وجود داشت گرافیست ها شروع کردن به طراحی آیکون ها و حرفه ای به وجود اومد به نام طراحی رابط کاربری ولی فضای اینترنت و اپلیکیشن ها هر روز گسترش پیدا میکرد و برای کمپانی های بزرگ مهم بود تا مشتریانشون بیشتر از محصولات اون ها استفاده کنن پس گرافیست ها و ارگونومیست ها و طراحان دور هم جمع شدند و حرفه ای رو خلق کردند به نام طراحی تجربه کاربری یا طراحی انسان محور .
علم ارگونومی تا اینجا به سه شاخه مختلف تقسیم شد (به طور کلی به چهار شاخه تقسیم میشه )
ولی این پایان راه نبود چرا که مشکلات بیشتری در دنیا وجود داشت که ارگونومیست ها باید اون ها رو رفع میکردند در نوشته بعدی درباره ارگونومی سازمانی بخوانید.