ویرگول
ورودثبت نام
no name
no name
no name
no name
خواندن ۲ دقیقه·۷ ماه پیش

ردیابی داستان‌های خانوادگی

«چشم‌های روشن تو به جد قفقازی‌مان رفته!» این جمله‌ای بود که از بچگی بارها از زبان مادربزرگم شنیده بودم. هر وقت کسی از رنگ متفاوت چشم‌های من یا پسرعمویم سوال می‌کرد، مادربزرگ با قاطعیت این داستان را تعریف می‌کرد: اینکه جد پدری‌شان، مردی بلندقامت و دلیر، سال‌ها پیش از کوه‌های سرسبز قفقاز به ایران مهاجرت کرده بود. داستانی پر از ماجرا، سختی راه و شروع یک زندگی جدید در سرزمینی دیگر. این داستان آنقدر تکرار شده بود که تقریباً به بخشی از هویت خانوادگی ما تبدیل شده بود؛ یک رگه غریب و شاید کمی رمانتیک در پیشینه‌ی معمولی ما.

در کنار داستان قفقازی، روایت‌های دیگری هم در خانواده وجود داشت. شاخه مادری خانواده، خودشان را خراسانی اصیل می‌دانستند؛ با تأکید بر ویژگی‌هایی مثل سخت‌کوشی، قناعت و لهجه خاصی که هنوز در صحبت‌های خاله‌ها و دایی‌هایم شنیده می‌شود. گاهی وقت‌ها، سر اینکه کدام ویژگی اخلاقی یا حتی کدام غذا به کدام ریشه برمی‌گردد، بحث‌های شیرینی بین بزرگترها درمی‌گرفت. ما بچه‌ها هم با گوش دادن به این داستان‌ها بزرگ شدیم؛ با یک تصور مبهم اما رنگارنگ از پیشینه‌مان که ترکیبی بود از کوهستان‌های دوردست قفقاز و دشت‌های وسیع خراسان.

اما راستش را بخواهید، همیشه یک کرم کنجکاوی در ذهنم وول می‌خورد. آیا این داستان‌ها واقعیت داشتند؟ هیچ سند و مدرک مشخصی، جز حرف‌های سینه‌به‌سینه، وجود نداشت. آیا واقعاً یک جد قفقازی در کار بوده، یا این فقط یک افسانه خانوادگی برای توضیح یک ویژگی ظاهری متفاوت بود؟ چقدر از هویت خراسانی ما واقعی بود و چقدرش تحت تأثیر محل زندگی چند نسل اخیر شکل گرفته بود؟ ایران، سرزمینی با تاریخ پرفراز و نشیب و محل عبور اقوام و فرهنگ‌های مختلف است. آیا ممکن نبود ریشه‌های دیگری هم در این میان پنهان شده باشند؟ رگه‌هایی از مردمان فلات مرکزی، سواحل جنوبی، یا حتی سرزمین‌های دورتری که هرگز به فکرمان هم نرسیده بود؟

این سوالات فقط از سر کنجکاوی نبود. احساس می‌کردم دانستن ریشه‌های واقعی‌ام، می‌تواند نگاهم به خودم و به تاریخ خانواده‌ام را عمیق‌تر کند. اینکه بدانم اجداد من واقعاً از کجا آمده‌اند، چه مسیرهایی را طی کرده‌اند و بخشی از کدام روایت بزرگتر تاریخی بوده‌اند، حس تعلق متفاوتی به من می‌داد. شاید درک بهتری از برخی ویژگی‌های خودم یا حتی برخی علایقم پیدا می‌کردم. شاید کشف می‌کردم که با سرزمین‌ها یا فرهنگ‌هایی پیوند دارم که هرگز تصورش را هم نمی‌کردم.

داستان‌های خانوادگی، بخشی از هویت ما هستند، اما علم ژنتیک می‌تواند لایه‌های عمیق‌تر و دقیق‌تری از این هویت را برایمان آشکار کند. من بی‌صبرانه منتظرم تا با کمک این فناوری، مهِ نشسته بر داستان‌های اجدادی‌ام را کنار بزنم و نقشه واقعی ریشه‌هایم را کشف کنم؛ سفری در زمان که شاید مرا به سرزمین‌هایی ببرد که هرگز فکرش را هم نمی‌کردم.

خانوادگیمای اسمارت ژن
۱۲
۱
no name
no name
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید