🌙 رمان: صدای سکوت 🌙
خلاصه:
گاهی بعضی زخمها دیده نمیشن...
لیا دختریه که از بچگی با یه درد پنهون بزرگ شده، دردی که هیچکس ازش خبر نداره. سالها سکوت کرده، لبخند زده، و وانمود کرده که قویه.
اما حالا وقتشه که سکوتش شکسته بشه. 💔
«صدای سکوت» داستان دختریه که از میان رنج، طرد شدن و بیاعتمادی، خودش رو دوباره پیدا میکنه.
اون از تاریکی عبور میکنه تا ثابت کنه هیچ دردی نمیتونه جلوی روشن شدن رو بگیره. 🌤️
📖 رمانی پر از احساس، راز و رهایی...
---
رمان: صدای سکوت
پارت ۱
من لیا هستم. شاید هیچ کس فکر نکنه که پشت لبخند من، یه دنیای تاریک و پر از درد پنهونه. همه چیز وقتی شروع شد که ۱۲ سالم بود و کلاس پنجم رو میرفتم. کسی که باید محافظ من میبود، عموی من… زندگی منو به کابوس تبدیل کرد. هیچ کس نفهمید، حتی پدر و مادرم.
هر روز، هر ساعت، ترس خاموش همراه من بود. من یاد گرفتم سکوت کنم، چون هیچ کس باور نمیکرد. یاد گرفتم درد رو پنهان کنم و با لبخند به دنیا نشون بدم که همه چیز خوبه. اما حقیقت همیشه با من بود، مثل سایهای سنگین که هیچ وقت ازم جدا نمیشد.
با این حال، یه چیزی توی من هنوز زنده بود. یه حس، یه امید کوچیک که شاید یه روز، من قدرت پیدا کنم، از این همه تاریکی عبور کنم و خودمو دوباره پیدا کنم.
#رمان #رمان #داستان #نویسنده #زهرا_سالاری