مریم ملک آرا_ شاعر·۱۰ ماه پیشعشق ست زبان ِ سکوتای سرو دوش دیده ام سایه ایی دور کز زبالایی بلند تند تند می زد نفس ترس با التهابش درهم و چشم گریان پای لنگان می آمد از…
مریم ملک آرا_ شاعر·۱ سال پیشنیست...اینجا دگر برای لحظه های سرکش درد چشمی اسیر گریه ی بی تاب ِ من نیست اینجا دگرسفره به جز نان . به جز سنگ گویی دلی پردرد ، چیزی دگر نیست. ای…
مریم ملک آرا_ شاعر·۱ سال پیشآوای خاموشکتابی به پهنای ریخته شده ی اشک ها. شرم از نداشتن نقطه در خاموشی نوشتن
مریم ملک آرا_ شاعر·۱ سال پیششعر یلداشعرِ یلدا . زیباترین شعر در روزهای آخر آذر . که به دل می نشیند وآرام غنج ِ تازه ی نارنج ها را یاد آور می شود . دل نرم ِ برگ های نارنج می…
مریم ملک آرا_ شاعر·۱ سال پیشیلداصبح که وزید روی شاخه رقص نسیم را دیدم خنده ی نگران ِ پاییز را دیدم. اظطراب دختران آذر که روی شاخه عریان و بی شال . سرسرِ چکه کنان ه…
مریم ملک آرا_ شاعر·۱ سال پیشخوابم نبرد...هرچه در دل گفتگو کردم ، خوابم نبردبین گفتگوها گله هی ز خدا کردمکلماتم سنگین بود واسه این خوابم نبردگفتگویم شعر شد پاره ی ابهام با ما…
مریم ملک آرا_ شاعر·۱ سال پیشچشم...تو...چه شگفت آورست چشمانت تاریخ قلبِ جهان ست دستانت گره بزن دلم را بر گره ی ارام چشمانت این اصرار من ست بر چشمانت تاریخ غم انگیزم با تو پایان ش…
مریم ملک آرا_ شاعر·۱ سال پیشچشم.... تو...چه شگفت آورست چشمانتتاریخ قلبِ جهان ست دستانتگره بزن دلم را بر گره ی ارام چشمانتاین اصرار من ست بر چشمانتتاریخ غم انگیزم با تو پایان شد شع…
مریم ملک آرا_ شاعر·۱ سال پیشگفتگو...هرچه در دل گفتگو کردم ، خوابم نبرد بین گفتگوها گله هی ز خدا کردم کلماتم سنگین بود واسه این خوابم نبرد گفتگویم شعر شد پاره ی ابهام با
مریم ملک آرا_ شاعر·۱ سال پیشنقاشی...آی باران اندوهم را بشور اندوهم را ببر این روزها سخت به هم پیچیده ام عین یاس دنبال هرچی پیچیده ام نقاش که نه ولی