مریم ملک آرا_    شاعر
مریم ملک آرا_ شاعر
خواندن ۱ دقیقه·۱ سال پیش

خوابم نبرد...

هرچه  در دل گفتگو کردم ، خوابم نبرد
بین گفتگوها   گله  هی ز خدا کردم
کلماتم  سنگین بود واسه این خوابم نبرد
گفتگویم شعر شد  پاره ی ابهام  با ماه شد
حسرت چشم خدا را دیدم باز  ، خوابم نبرد
آنقدر غمگین شد  گونه هایش  ، سرخ شد
چشم بست ودلش پردرد و  منم خوابم نبرد
عین عاشق های سر در گم
هی چپ وهی راست    گشتم
در نهایت فتوا داد ومنم    خوابم نبرد
گفت  ارام باش من خودم نقشه ها دارم برات
من به حرفهایش هی فکر کردم و  خوابم نبرد....



مریم ملک آرا
پریا??


@pariyavadivaneashar
????????

شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید