سرکلاس بعدازین که بچه ها خیلی شلوغ کردن گفتم سه بار از روی درس آخر همین حالا بنویسید هیچکس هم حرف نزنه
مائده از دخترهای مهاجر افغانستانی آمد جلومیزم ایستاد ازون چشم بادومی هایی بود که وقتی صحبت میکنه دوست داری فقط به چشماش نگاه کنی خط زیرین چشمش صاف پلک بالا نیم دایره تحویلش نگرفتم گفتم مائده بگو
یه نفس عمیق کشید گفت خانم میخوام باشما معامله کنم با شما چنان صاف با غرور ایستاده بود انگار یه چمدون دلار آورده سر معامله گفتم مائده قدت به 90 نمیرسه وزنت هم به 30 نمیرسه چه معامله ای با من داری؟
ابروهاشو انداخت بالا گفت خانم ما یکبار از درس بنویسیم شما یه قصه بگی بجاش ما شلوغ نمی کنیم
گفتم سهبار از رو درس مینویسید قصه هم نمی گم شلوغ هم نمی کنید
ناگهان به سمت همکلاسی هاش برگشت صداشو داد رو سرش گفت بچه ها شلوغ کنید خانم معامله نکرد کلاس منفجر شد دریک عهد نانوشته همکار شدن با رهبری مائده چشم بادامی که 30 کیلو نمیشد
دیدم نمیتونم من یک نفر از پس 47 نفر برنمیام با صدای بلند گفتم مائده بیا مذاکره کنیم
اونم داد زد مذاکره یعنی چی؟ بلند گفتم همون معامله بیاااااااا
گفت با یه 30 کیلویی معامله می کنی
گفتم بیاااااااا
یه داد زد بچه هااااااا ساکت می خوام معامله کنم
کلاس آروم شد
من با 160 قد 60 کیلو وزن نسشتم روبروی یه چشم بادومی قد 90 با وزن زیر 30 کیلو گفتم دوبار مینویسد یک قصه میگم
گفت یکبار مینویسیم یک قصه می گید به چشماش زل زدم میدونستم اگر ادامه بدم میرسیم به این که اصلا ننویسند و سه تا قصه بگم باهم دست دادیم معامله کردیم
میخوام بگم بعضی آهنگ ها حکم همون مائده چشم بادومی زیر 30 کیلویی دارند
کلاس تو مشتشون می گیرند تو وادار به تسلیم می کنند