این بار هم موضوع در ورای داستان دختری تنها و نه چندان امیدوار به آینده روایت می گردد.
"ورونیکا" دختری که از تکرار زندگی تکراری و آینده ای کاملا قابل پیش بینی خود، دلزده و تنها راه رهایی از این همه یکنواختی و عجزِ در برابر اتفاقات ریز و درشتِ دنیا را، خود کشی می داند.
اما شاه بیت داستان، داستان ِ مرگ و رویارویی آن با زندگی است.
مرگی که فقط یک هفته قرار است به او فرصت دهد. و او در این فرصت به ظاهر کم، با معجزه مرگ از زندگی خود کام می گیرد.
"کوئیلیو" با الهام از مرگ، در این داستان، اهمیت زندگی را بازگو میکند. و نشان می دهد در رویارویی مرگ و زندگی، می توان فرصتهای از دست رفته را بازنگری کرد. و از زمان اندک باقی مانده، پلی برای تحقق رویاهای فراموش شده و مدفون در اعماق وجود، ساخت.
دریافت شخصی من از این کتاب این واقعیت است:ارزش زندگی و زنده بودن را فقط مرگ تفسیر می کند.
اوست که ثابت می کند، زندگی چیزی ورای تدریج و تکرار است.
اگر حقیقت مرگ و لحظه ی رویارویی با آن را از عمقِ وجود و مانند"ورونیکا" احساس کنیم دیگر به هیچ لحظه ای با عنوان تکرار نگاه نخواهیم کرد. و در می یابیم تمام لحظاتمان، فرصتی برای حرکت و رسیدن به رویاها و آرزوها است. "Mima"