تا بیکلامِ مطلوبمُ پلی کردم ،
پاشد کتابشُ جلویِ چشماش باز کرد ، شروع کرد به قاب گرفتن کلمه ها .
گفتم مگه دفترِ تکالیفِ مدرستِ دختر؟
گفت نه .
دورِ کلمه هایی که دوسشون دارم خط میکشم ؛ اونایی که بهم حسِ خوبی میدن ...
بعد تا کتابو بازمیکنم چشمم بهشون میوفته :)
بی اختیار لبخند زدم .
با خودم گفتم کاش میشد
حضورتُ عطرِتُ خنده هاتُ با مداد قاب گرفت ، قایمشون کرد لایِ اوراقِ کتابِ مورد علاقم .
اونموقع جایِ گلبرگِ رز ، عطرِ تورو داشتن"
۰۲/۰۱/۰۷