زندگی فردی با ذهنیت قربانی چجوریه:
ذهنیت قربانی برای من یه حالت روانیه که توش همیشه خودمو به عنوان قربانی مشکلات و شرایط زندگیم میبینم. احساس میکنم هیچ کنترلی روی چیزی ندارم و کلی ناامیدی و بی کفایتی به سراغم میاد.
ویژگی هایی که تو این حالت دارم:
1ـــ محوریت در مشکلات:
واقعا وقتی به مشکلاتم فکر میکنم، همیشه فقط به بدشانسی هام تأکید میکنم. به جای اینکه راه حلی پیدا کنم، مدام شکایت میکنم. مثلا اگر در کاری که انجام میدم مشکلی به وجود بیاد، درباره ی اطرافیانم و شرایطی که درونش هستم دائم غر میزنم. و هیچوقت به فکر تغییر نیستم.
2 ـــ عدم پذیرش مسئولیت:
من وقتی با مشکل مواجه میشم، به راحتی به دنبال مقصر بیرونی هستم. مثلاً اگر تو درسها خوب پیش نروم، به جای اینکه خودم رو بررسی کنم، همیشه تقصیر معلمها یا سیستم آموزشی رو میاندازم. این دردسرِ بیخود باعث میشه از پیشرفت دور بمونم.
3 ـــ بیمناکی از تغییر:
راستش، وقتی توی این حالت هستم، از تغییر و نوآوری میترسم.
یه مثال از خودم:
فکر کنید من یه آدم به نام "آزیتا" هستم که تو شغلم حسابی ناراضیام. دائم دارم از وضعیت کارم گله میکنم و میگم: "هیچکس به من توجه نمیکنه و هیچ فرصتی برای پیشرفت ندارم." اما به جای اینکه با رئیسهام حرف بزنم یا دنبال فرصتهای بهتر برم، بیشتر غر میزنم و به همکارام ایراد میزنم که فهم نمیکنن چقدر سخت دارم کار میکنم. در حالیکه میشه با چندتا اقدام کوچک، کل زندگیم رو بهتر کنم.
عواقب این حالت:
این ذهنیت قربانی نگرانکنندهست. تاثیراتی که داره میاد:
- کاهش کیفیت زندگی: واقعاً میفهمم که این احساسات دلسردی و ناامیدی چه تأثیری روی زندگیم میذاره.
- تأثیر بر روابط: این خیلی سخته که روی روابطم تأثیر بذاره، چون دوستان و خانواده ممکنه از شکایات مداوم من خسته بشن.
- استرس و اضطراب: این احساس اینکه نمیتونم چیزی رو تغییر بدم، استرس و اضطراب برام مییاره.
نتیجهگیری:
واقعا میفهمم که این ذهنیت قربانی نه تنها روی من تأثیر میذاره، بلکه روی روابط و محیط اطرافم هم اثر میذاره. باید سعی کنم این قضیه رو درک کنم و به دنبال تغییر نگرش خودم باشم. مهمه که مسئولیت زندگیمو بپذیرم و سعی کنم با افکار و رفتارهای مثبت این وضعیت رو عوض کنم.