ویرگول
ورودثبت نام
هنگامه خزائی
هنگامه خزائی
خواندن ۱ دقیقه·۲ سال پیش

مجنون و لیلی

مجنونمو

لیلای من مردیست

با چشم های درشت

و مژه هایی برای قلقلک های کودکانه

مجنونمو

لیلای من مردیست

با نگاهی خسته

و صدای شاعرانه

در شبهای مهتابی

مجنونمو

لیلای من مردیست

زندانی در شیشه های قطور

دست در جیب

می نگرد به بازی روزگار

مجنونمو

لیلای من مردیست

که انکار می کند دلش را

با آرزوی خوشبختی

و هر لحظه تکرار منطق

نمی داند که دیوار پوسیده منطق

با پری از جنس عشق فرو می ریزد


تاریخ ثبت یاداشت 1399/03/05



روزمرگی خانم شاغلشعر نویادداشت روزانه
نوشتن،فرصتی برای اینکه فکر کنم متفاوتم!با من به دنیای خیالم بیا..
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید