ویرگول
ورودثبت نام
مرضیه هداوند
مرضیه هداوند
خواندن ۱ دقیقه·۲ سال پیش

ابرقهرمان زندگی من

29 اسفند 1401

ساعت 18:40 دقیقه روز دوشنبه 1401 مشهد

به سالی که گذشت نگاه می کنم. پشت سرم تجربه هایی است که واقعا سخت بود و سهمگین، خدا را شکر که گذشت. اگر بخواهم تجربه های سال گذشته را در چند سطر بنویسم اول باید از مرضیه عزیزم دختر همراه همیشگی خودم، تشکر بسیار کنم که دراین سال تلاش کرد، صدای دخترک درونش را بشنود. در هر لحظه آگاه بود که در درونش چه می گذرد؟ چه احساسی را تجربه می کند و پشت این احساسات، ابر قهرمان چه می گوید و چه باوری دارد. مرز تفکیک احساس و فکر خیلی نزدیک است و بازیگوشی های ابر قهرمان که دیگر نگو. گاهی مثل زبل خان است. هزار جا می رود خسته، نالان و گاهی سرکش. به همه این شیطنت ها آگاه بود. لحظه ای متوقف میشد، از پشت نگاه سنگین ابر قهرمان، به گوشه چشمان دخترک نگاهی می کنم. دخترک فقط به حجم و ابعاد از هم گسیخته ابر قهرمان نگاه می کند...

چه می گویی؟ از این همه گسیختگی خسته نشدی!

بگذار مسیر رفاقتمان پا برجا باشد. من صدای تو را می شنوم. به گوش هستم که چه می گویی؟ و چه می خواهی؟ بگذار قرارمان همیشگی باشد. تو باشی و من. اگر قرار باشد چرخه قلدری تو بچرخد فقط حال تو خوب است - البته مقطعی. حال من حتی مقطعی هم خوب نمی شود جز آنکه زخمی روی زخمهای گذشته اضافه شود.

قرار همیشگی

تفاهم نامه من و تو

هرروز برایت می نویسم. از آنچه که در درون‌ات می گذرد وآنچه که می خواهی باشی تا بتوانی من برتر‌ات را احیا کنی.

ابر قهرمان
فوق لیسانس مشاوره خانواده، دانش آموخته موسسه ویلیام گلسر، دارای مدرک IREFT، عضو انجمن دراماتراپی ایران
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید