با خودم فکر میکردم آیا قدیما هم مردم اینقدر مثل ما دنبال معروف شدن و مشهور شدن و اسمدرکردن بودن یا این خاصیت مردم قرن بیستویکمه؟
البته حس برتریطلبی و تکبر از بدو خلقت با انسان بوده که باعث شد، قابیل سنگ بر سر هابیل زده و اولین ترور موفق در دنیا رخ بده؛ اما این حس که من باید یه کاری بکنم تا همه تحسینم کنن، باهام عکس سلفی بندازن، فالوورهام هر روز تو دایرکت حالمو بپرسن و فقدان من سوراخ بزرگی بر فرقسر این کره خاکی ایجاد کنه که با هیچی جاش پر نشه، حسی است که به نظر میاد الان خیلی بیشتر شده.
شبکههای اجتماعی به دلیل ذات بصری خودشون، مزید بر علت شدن. البته بعضیا میگن فضایمجازی، فقط بستری است برای بروز حس «دیدهشدن» و الا قبل از گسترش فضایمجازی هم این حس وجود داشت؛ اما بعضیا میگن منشا حس دیدهشدن فضای مجازیه و قبل از اون مردم تمایلی به نمایش خودشون و زندگیشون نداشتن.
درهرصورت، الان یکی از دغدغههای نسل جدید اینه که چکار کنم که بِپَسَندَندَم؟ چکار کنم که لایک بگیرم؟ این سوال داره کمرنگ میشه که چکار کنم که خودم خوشم بیاد؟ یا چکار کنم که خودم لذت ببرم؟ لذت بردن داره در پسندیده شدن خلاصه میشه.
یعنی نویسنده برای بهتر شدن حال خودش نمینویسه، بلکه برای لایک بیشتر مینویسه. خواننده برای خوبشدن حال خودش نمیخونه، بلکه برای جذب فالوور میخونه. حتی نقاش و عکاس و شاعر و ورزشکار و... دارن به این فکر میکنن که چکار کنیم بیشتر دیده بشیم؟! تو این فضای «لایکخواهی» اصالت با مخاطبه و حتی نگاه امانیستی و خودمحوری انسان هم تحتالشعاع قرار میگیره و آدما با خودشون میگن:
من از تصویر و فیلم و لایو و استوری،
پسندم آنچه را فالوورها پسندند!
نسلی که خودش رو هم رها کرده و سرگرمِ سرگرمکردن دیگرانه! وقتی تنها میشه میبینه چیزی برای خودش جمع نکرده و حظّی از عمر گرانمایه نبرده و مثل یه کارگر معدن هرجا رو دستور دادن کنده، اما نه به امید پیداکردن نور و روشنایی!
حالا تو این فضای «میل به پسندیده شدن»، که داره تبدیل به سبکزندگی ما میشه، داره جزو ردیف برنامههای تلویزیونی مثل عصرجدیدها و کودکشوها و جذابشوها و جالبشوها میشه، چطوری بیایم به این نسل بگیم با خدا شو، برای خدا شو٬ جذب خدا شو، محب خدا شو؟! یادتونه یه زمانی گمنام بودن ارزش بود؟! حالا تو این اوضاع چطور این ارزش رو زنده کنیم؟!