ShahrzadGhanbari
ShahrzadGhanbari
خواندن ۳ دقیقه·۲ سال پیش

هرچه کنی به خود کنی، چه خوب کنی، چه بد کنی .

دخترم نیکا دوازده ساله و کلاس هفتم است.دیروز امتحان انشا داشته و موضوع انشا "هرچه کنی به خود کنی، چه خوب کنی ،چه بد کنی ." اعلام شده .(اما ضرب المثلی که من همیشه شنیدم "هرچه کنی به خود کنی گر همه نیک و بد کنی" است .نمیدانم چرا معلم ، متن این ضرب المثل را "ساده سازی" کرده بود؟)

معلم تاکید کرده که متن انشا نباید طولانی باشد و حدود ده خط کافی است.

نیکا هم مرتبط با این موضوع، یک داستان کوتاه نوشته .بشدت متن و شخصیتها را خلاصه سازی کرده و هیجده خط داستان را مجددا پاکنویس کرده و چرک نویس اولیه را، برای من روخوانی کرد.

داستان درمورد دو دختر است. اتفاقات تند تند رخ می دهد و نویسنده فرصت نکرده تا توصیفات کاملی ارائه بدهد .اول فکر کردم که راوی داستان آدم بده است و طرف مقابل آدم خوبه. اما ناگهان وسط ماجرا شوکه شدم که عجب ، طرف مقابل هم آدم خوبی نیست!

جایی از داستان، نویسنده از طریق یاد آوری خاطره ای قدیمی ، از حقیقت تکان دهنده ای پرده برداری می کند ...

دلم خواست داستان را اینجا ثبت کنم ومتن را اینجا با شما به اشتراک بگذارم.

دختری در دنیای حقیقت
دختری در دنیای حقیقت

اسم داستان را هم گذاشته "دختری در دنیای حقیقت"

اسم من "یوری" است .من زیباترین دختر کل کلاس هستم !بهترین !همه هم از این حقیقت آگاه هستند...

روزی دختری جدید به کلاسمان آمد.اسمش "یورو" بود.از او خیلی بدم آمد .او هم زیبا و هم مهربان بود.بزودی همه به او جذب شدند .او جای مرا گرفت .

روزی در کلاس داشتیم مثل همیشه دیوانه کلاسمان "ماکی " را مسخره میکردیم و می خندیدیم .یورو آمد کنارمان و گفت :"چیکار می کنید؟ اگر جوک بامزه ای دارید ، بگید منم بخندم ! "

صداش روی مخم بود .حالم بهم خورد وقتی لحن خوشحالش را شنیدم....

ماکی گفت :"بسه ... خواهش می کنم !"

یورو گفت :"از شما بعیده که ضعیف تر از خودتان را اذیت کنید .مگر نه خواهر؟ " .

چی گفت؟به من گفت خواهر؟!اون اصلا حق ندارد منو با خودش نسبت بدهد!

دستشو گرفتم و کشاندمش در کلاسی خالی.گفتم :"چی میگی عجوزه؟ تو ؟خواهر من ؟ مگه تنم می خاره که بخواهم با تو خواهر شم؟ "

ناگهان او سرش را به سر من کوبید .از هوش رفتم....ضعیف بودم مثل حیوانی در آخر چرخه ی غذایی جنگل. وقتی بیهوش شدم خاطراتی به ذهنم آمد ....یورو بود....او خواهرم بود؟قبل از من ، مادر و پدرم ، بچه ای دیگر داشتند که مرده بودولی یورو که الان زنده است !!

بهوش آمدم.یورو گفت:"بیداری؟ اگر داری با خودت فکر می کنی که من چگونه زنده ام ، خون شیطان به من داده شده و زنده ماندم ، در دنیای ترسناک پر از حقیقت های تلخ ، من تنها بزرگ شدم .موقع شادی هایم ، شیطان به من پیامی داد .شیطان گفت که خواهرت قرص سقط بچه را به مادرت داد.خواهرت زندگی و بچه گی تو را از بین برد. چون او همه توجه دیگران را تنها می خواست.بعد از شنیدن این حرف من آمدم تا زندگی تو را خراب کنم.حالا توجه دیگران همه واسه ی من است."

گفتم:"چرا؟! تو حق این بی عدالتی را نداری !"

یورو در پاسخ گفت:"هر چه کنی به خود کنی .چه خوب کنی ، چه بد کنی ."

او این جمله را با خنده ای ملیح و ترسناگ گفت.

quotداستانکانشای دخترمهرچه کنی به خود کنی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید