ویرگول
ورودثبت نام
هیهات
هیهات
خواندن ۴ دقیقه·۲ سال پیش

حِس کَردَم اُون دَفتَرچِه مُرد.

تازگیا خبری از هوا ندارم.حالش چچطوره؟"دیروز دیدمش؛زیاد خوب نبود.حالت تهوع شدیدی داشت، نفسشم بالا نمیومد" پس امرروز برم یه سری بهش بزنم! خب...هوا که همه جا هست ولی درعین حال هیجا نمیشه پیداش کرد.چطوری برم پیشش؟"تو قلبته دیوونه، تو ریهات." رااست میگی...

متضاد کلمه تازگیا چیه؟ قبلا؟ قدیما ها؟ گذشته ها؟ نه نه چیزی نیست که میخوام. از زمان گذشته؟ نه. از خیلی وقت پیش؟ خب این بهتره. طولانیه پس کوتاهش میکنیم؛ اخوپ!خب اامید میبندیم که معنی بدی نداشته باشه داشته باشه هم مهم نیست.

اخوپ فهمییدم که خیلی چیزا هست که دیگه دوسشون ندارم. ولی خب چیز مهمی نبود. مهمترین چیزی که فهمیدم این بود که خیلی ترسوعم. درک این فهمیدنه خیلی برام سخته. این یعنی هنوزم هست! من؟ترس؟ شاید از حشرات ولی دلیل نمیشه ترسو باشم. ولی هستم. منن یه ترسوعم.* لطفا از طرف من با داد این جمله اخرو بخون چون خودم حال داد زدن ندارم.

"همه چیز داره بد پیش میره؟ "قطعا..."اوضاع خوبه؟" اصلا... "حالت چطوره؟" نمیدونم حال کدوم منو میپرسی..."میخوای چیکار کنی؟" یحتمل زندگی..." پس چرا به مرگ فکر میکنی؟" مگه مرگ زندگی نیست؟... "میخوای با یکی صحبت کنی؟" کسی نمیفهمه..." اوضاع اطرافت چطوره؟" لججن گرفته... "رویاهات کجان؟" مردن... "فکر میکنی ایندفعه کی تموم میشه؟" حسی بهم میگه دیگه تموم نمیشه..." ینی احساس خطر میکنی؟ "چیزی حس نمیکنم ولی صداای زنگ خطر میاد.

از گفتن خستم؛ خستم. از گفتن ایینکه همچی کسافطه هم،خستم. دلو دماغ پیچوندن هم نیست دییگ. دیگه حتی پیچوندم مدرسه و دوستات و خانواده و هم کیف نمیده. دزدکی فیلم و انیمه دیدن و کتاب خوندن هم کیف نمیده. همچیز به طرز عجیبی غمگینه. حتی هوا. دیگه جایی نیست که بشه فرار کرد. الان فقط میشه صبر کرد. صبر. که ببینی اونم کی کسافط میشه.

؟

ولی بین همچیز هنوزم تا 4 صب بیدار بودن قبلا تحمله. دقت کن نگفتم خوبه. گفتم قابل تحمل. ادما هم همینطورین. خوب نیستن. اونایی که اطرافمن فقط بد نیستن. ولی دلیل نمیشه خوب باشن.* نظرم عوض شد جای خوب جمله سومی از اخر بذار عوضی.

بداهه نوشتن و اهنگ گوش دادن مچاله شدن تو سطل زباله. شاید پاک نویس کردن جزوه های غیر ضروری تو این وقت کم بتونه فکرمو تعطیل کنه. ولی هنوزم نمیخوام تعطیل شه پس این بازم یه خوددرگیری مسخرس پس بازم ولش کن.

"ولت کردم که اینطوری شدی" جمله معروفی که همه شنیدیمو حالا مغزم داره بهم میگه. میگه ولم کرده که اینطوری شدم. ولم کرده.ولم کرده.ولم کرده. ولم کرده. ولم کرده. ولم کرده. ولم کرده. تشثصشنبضهتثتق

ازار دهندست؛ همچی. حرف زور؟ هنوزم؟ بسمه. بسمه. بسمه. بسمه. بسمه.


دیروز خیلی اتفاقی بازم اون گربه سیاهرو دیدم.نگفته بودم بهتون؟ اون خیلی عجیبه. در عین حال خیلی خاص. اطرافش هیچ گربه ای نیست کنار هیچ سطل زباله ای ندیدمش. اره میدونم که دلیل نمیشه چون من ندیدمش پس هیچوقت نیست.

ولی همیشه نزدیک ادمایی میشه که لباس سیاه میپوشن. طوسی و خاکستری و اینا نه ها... فقط سیاه. مثل خودش، مثل چشاش.

موقع خوندن کتابا وسواس پیدا کردم. حتما باید یه هایلایت باشه اگه نباشه نمیتونم بقیشو بخونم گیر میکنم لا کلمات اون جمله. اون جمله هم عینهو سگ هار پاچه میگیره. درست نوشتم دیگه؟

خیلی وقته نگفتم سلام. سلااااااام. اهااااای سلااااااام. به کی دارم سلام میکنم؟ چرا صدا اکو میشه پس؟

بلا بلا بلا؟ اوه اینو همیشه کنار جزوهام مینوشتم. امسال کمترش کردم ولی. ته جزوه هام همیشه جمله های نصفه نیمه بود و هست. اولشم تکلیف جلسه بعد! مسخرس!*س رو محکم تلفظ کن

0551

یه بیتی بود که عجیب حک شده تو مغزم. من پریشان تر از انم که تو میپنداری؛ شده ایا ته یک شعر ترک برداری؟

شعر بود یا ی چیز دیگ و این که از کی بوده و از کی شنیدمش و یادم نیست.

فقط دلم میخواد داد بزنم اره اره ارههه. شده!

شده ترک بردارم. بابا نمیبینی مگه من تکه تکه ام. تکه تکه هایی که هر تکش پر ترکه و هر ترک پر پوسیدگیو هر پوسیدگی پر... پر چی؟ پر حرف؟ پر جیغ؟ پر درد؟ نه پر رنج.

رنج. رنجه که عذابه. نه نه همچی عذابه اما تو راس رنجه که عذابه.

یه دفترچه زرد داشتم. زرد؟ خدا من چرا باید یه چیز زرد بخرم؟ اره درسته چون دیوونم. بعد رسیدم خونه و تازه فهمیدم یه دفترچه زرد خریدم. درسته! پرتش کردم یه گوشه گم شدم تو فکر. حالم از گفتن فکرام بهم میخوره پس نخواه بنویسم. هرچند نمیخوای. اصلا مخاطبم کیه؟ درسته درسته. من.

بعد دیدم نمیشه. البته بعد 8 ماه دیدم نمیشه. با ماژیک رنگش کردم. حس کردم اون دفترچه مرد. اخی!

بعدشم هیچی.

دنیا هیچوقت پر نمیشه. شاید دنیایی نیست که پر بشه. شاید این اصلا پُر نیست بلکه پَره. معنی نمیده میدونم ولی فک کن دنیا پر یه پرندست. با یه سرنوشت گندیده. پر سیاه؟ زاغ!

دلم میخواد به کلاغ بخرم و اون با صداش بره رومخم. بعدم یه ماهی قرمز میخرم ولی دیگه اسمشو نمیذارم میغ میذارم غم. شایدم اسم کلاغمو بذارم سنگ. سنگِ غم. شاید واقعا غم یه سنگه. برا همین زیادی سنگینی میکنه.


حتی تگام یادم رفت ودفاصلا موضوع درباره چی بود؟فکر کردن فکر کردنغمکسافط؟
Dirk Maassen - Ethereal
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید