چه کنم؛
فلک چاره پیچان،این من ویلان چه کنم؟
یا میان همگان ، یک و حیران چه کنم
چه قماری زده ای، دست بجنبان و بگو
چه عذری طلبی عذر تو را من چه کنم
پس آن هجرت او شعله بجانم زده شد
بسوزان تو تنم، شعله فروزان چه کنم؟
گویا مصلحت است،سوختن از آتش تو
مصلحت بود نشود،خانه به سامان چه کنم؟
به درک خاتم اقبال، بکن این جان و بمیر
جان سگ دارم و با این تن سگ جان چه کنم؟
به درک واصل مو ،دلخوش دیداری دگر
گر نباشی در آن ، وادی ترسان چه کنم؟
به خیال دل خوش، که دمی خانه گزیدیم
خانه ریزد به سرم، با تن بی جان چه کنم؟
دست من زد به گره قصد تمنای خدا
طلبم دین قرین، ملک برین را چه کنم
زینهار بخت غریب، وادی ایمن نرسد
من افتاده به دام، از بر دامان چه کنم؟
اینستاگرام
@farox_mousavi
آپارات
https://www.aparat.com/farox_mousavi