dreamy
dreamy
خواندن ۲ دقیقه·۲ سال پیش

رویای شیرین

نام فیک: #رویای_شیرین
شخصیت: ا/ت ، همه اعضا
ژانر: عاشقانه،غمگین،کمدی،دوستانه
در حال عاپ...?

#رویای_شیرین
#Part5
_به جهنم خوش اومدی
سرم خیلی درد میکرد آخرین حرفی که شنیدم این بود هنوز به خودم نیومده بودم که دیدم صدای گریه چندتا دختر میاد از جام پاشدم ی انبار نیمه تاریک و کثیف بود از جام پاشدم و....
اینجا چخبر بود کلی دختر که داشتن گریه میکردن قضیه چیه؟ این ی شوخی بود یا واقعا ی جهنم ؟
ا/ت: اینجا چخبره
+منظورت چیه بدبخت شدیم اون آدمای کثیف گولمون زدن و آوردن اینجا دلم میخواد برم پیش خانواده ام
_مارو میفروشن معلوم نیست باهامون چیکار میکنن وای کاشکی به حرفای مادرم گوش میدادم
مغزم پر شده بود از کلی کاش و چرا صدای گریه های دخترایی که از انتخابشون پشیمون شده بودن باورم نمیشه چه اتفاقی افتاده بود یاد مادرم افتادم که بهم میگفت مراقب خودم باشم و بدونم چه تصمیمی میگیرم
افکار تو ذهنم باعث اشکام سرازیر بشه بی صدا اشک میریختم دنبال راه چاره بودم
سعی کردم اشکام و پاک کنم و دور و برم و چک کنم هیچی نبود فقط چند آشغال بود نه پنجره ای از جام پاشدم سمت در از بیرون قفل بود و باز نمیشد، از بچگی از جاهای بسته می‌ترسیدم و نفسم بند میومد
محکم به در کوبیدم و داد میزدم
ا/ت: در و باز کنید!!عوضیا با شمام !
دخترا همه ترسیده بودن میگفتن که بس کنم یهو ی مرد غول پیکر در و باز کرد اومد تو سه برابر من بود
+چیه داد و بیداد میکنی
داشت کره ای صحبت میکرد برای همین خیلی سریع جوابشو دادم
ا/ت:به امیر بگو بیاد بگو این شوخی تمومش کنه باتوام عوضی مگه نمی‌شنوی
با ضربه ای که تو صورتم زد پخش زمین شدم اما از جام پاشدم که بهش چیزی بگم که دیدم امیره
_به به ببین کی اینجاست همسر گلم
ا/ت:امیر اینجا چخبره بهم بگو که شوخیه
_اره بیا بگیم شوخیه من چون آدم جک و شوخی هستم می‌خوام بدمتون برید سر خونه زندگیتون شوهرتون منتظرن
محکم خوابوندم تو گوشش که از موهام کشید
ا/ت:لعنت بهت
_دختره هر*زه به چه حقی منو میزنی
ا/ت:خفه شو
از موهام پرتم کرد انداختم زمین و رفت
نمیتونستم باور کنم چه اتفاقی افتاده اومدن دنبالمون بردنمون تو ی سالن دنبال راه فرار بودم ولی کلا نگهبان بود کنار در خروجی هم سگ بود هیچ راه فراری نبود ولی من نمیتونستم تسلیم بشم
صدای گریه دخترا داشت سرم و به درد آورده بود یکی یکی دخترها و میبردن یهو یکیشون دست منو گرفت نگهبان نبود ی پسر جوون بود بهش زل زده بودم که...
•_________________•
#ad_dreamy

رمانسینمای کره جنوبی
های من دریمی هستم و رمان مینویسم
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید