و اما دوست عزیز دیگری در ویرگول بنام جناب مهرداد قربانی ، در کامنتی محبت آمیز درخواست نوشتن خاطراتم در خصوص "تویوتا کرونا" را داشتند که اطاعت امر شد.

در سالهای متوالی خودروهایی داشته ام اما بیشتر خودروهای کلاسیک را می پسندم و تا کنون مدلها و سیستمهای متفاوتی از آنها را داشته ام که یکی از آنان خودروی سدان تویوتا کرونا و دیگری سدان پژو 504 بودند.

تویوتا را که خریداری کردم همه چیزش فابریک بود حتی قالپاقهایش! و هیچ گونه تصادف یا ضربه ای نداشت لذا هر از چند گاهی پلیس آن را متوقف میکرد و می پرسید :آیا خودرو فروشی است؟ که مسلما" با جواب منفی روبرو میشد . از قدرت تویوتا و تاب آوری آن اینکه : خودروی کرونای مذکور دارای لاستیکهای رادیال ضدیخ بودند که تیوب لس و بسیار نرم( اصل ژاپن) بودند و در زمستان اصلا" سر نمیخورد و در تابستان لاستیکها مثل آدامس به آسفالت میچسبیدند ولی با این وجود دوست داشتم موقع حرکت تیک آف کنم و به قدری با قدرت تیکاف میکرد که یک تعمیرکار که همسایه مان بود اصرار به خریدن خودرو میکرد وقتی علت اصرارش را پرسیدم . گفت: میبینم با این خودرو چه کارها میکنید و چه قدرتی دارد؟
یک روز شش نفری سوار بر خودرو شدیم تا به ویلای پدر خانمم برویم . در بین راه برادر خانمم گفت از فرعی بروید قطعه زمینی را ببینم میخواهم خریداری کنم. به نشانی که داده بود رفتیم . تکه زمینی در وسط بیابان کنار یک رود فصلی( کال) عمیق بود . بعد از رویت زمین برای بازگشت میبایست همۀ راه را برمیگشتیم و از بالای پل عبور میکردیم ولی من خودرو را به داخل رودخانه هدایت کردم و میخواستم از گدار و سربالائی آنطرف رود بالا بروم تاراه میانبر رفته باشم ، به کف رودخانه و مقابل سربالائی(گدار) که رسیدم یک چوپان که بالای گدار ایستاده بود فریاد زد : از این ور نیا گیر میکنی! گفتم: از کجا میدانی؟ گفت: تا به حال هر ماشینی خواسته اینجا رو بالا بیاد گیر کرده ..حتی دیروز یک سمند خالی از مسافر خواست بیاد بالا نتونست.! پوزخندی زدم و گفتم: سمند؟ تو تویوتا رو با سمند مقایسه میکنی؟ شانه بالا انداخت و گفت: خود دانی.! خانواده ام با حرفهای مرد مردد شدند و گفتند برگردیم . ولی من گفتم: این تویوتاست نه برگ چغندر.! و در ابتدای سربالائی قرار گرفتم خودرو را در دندۀ یک قرار داده وکلاچ را تا ته فشار دادم سپس در جا گاز دادم تا دور موتور به 4 یا 5 رسید. وقتی دور موتور خیلی زیاد شد ناگهان کلاچ را ول کردم و خودرو همچون تیری که از کمان برهد ، از جا کنده شد و با سرعت سربالائی را طی کرد و در نهایت و بالاترین نقطۀ گدار ، از روی خاکریزی که وجود داشت پرید و وارد دشت صاف شد و با یک بوق ممتد و دست تکان دادن برای چوپان که هاج و واج ما را نگاه میکرد آنجا را ترک نمودیم لکن نالۀ دامادمان بلند شد علت را که پرسیدم متوجه شدم در پرواز خودرو سرِ دامادمان به سقف ماشین خورده و عینکش شکسته است.
من عادت نداشتم هر روز آب و روغن خودروهایم را چک کنم و گاهی به ماهی یک بار هم میرسید که از روغن وآب آن خبر نگرفته باشم. یک روز داغ تابستان، ساعت 2 بعد از ظهر ( در عین گرما) و در هوای 45 درجه با سرعت در اتوبان به سمت منزل میرفتم تا به نهار برسم که ناگهان خودرو خاموش شد و ایستاد. پیاده که شدم بوی سوختگی فلز را حس کردم کاپوت را بالا زدم دیدم رادیاتور بسیار داغ کرده و نمیشود دست زد ..هر طور بود با یک دستمال درب رادیات را باز کردم یک قطره آب هم نداشت ، گیج روغن را کشیدم دیدم تمیز تمیز است و یک قطره روغن هم ندارد. موتور با صدای تیک تیک در حال سرد شدن بود ( در این مدت خودروی بیچاره همچون موتورسیکلت ها با هوا خنک میشده) گمان کردم موتور قفل کرده و دیگر روشن نخواهد شد اما وقتی مقداری آب در رادیاتور ریختم و کمی سرد شد استارت زدم با کمال تعجب روشن شد و به راهش ادامه داد.
در نهایت گول خوردم و تویوتای نازنین را بایک پراید عوض کردم. بعد از آن یک خودروی 504 از پدر خانمم خریداری کردم .خودروئی کم مصرف و بسیار نرم و راحت بود. دنده اش در بغل فرمان نصب شده و به راحتی قابل کنترل بود. خاطره ای که از آن خودرو دارم سرعت بسیار بالای آن است .یک روز پسرم خودروی پراید را میراند و من با 504 بودم در جاده قصد سرعت کردم و به 150 کیلومتر در ساعت رسیده بودم که به دوربینهای کنترل سرعت رسیده و سرعتم را کم کردم .چندی بعد که متوقف شدم پسرم در حالیکه ترسیده بود به من رسید و گفت: بابا هرچه میگازیدم بهت نمیرسیدم ترسیدم چون چیزی نمانده بود ماشینم از هم بپاشد.
در مقابل منزل باجناقم یک دور برگردان بود که همیشۀ خدا چند ماشین حول و حوش آن پارک میکردند و ما که بایستی دور میزدیم تا به منزل با جناق برویم همیشه باید چند بار جلو عقب میرفتیم تا دور میزدیم لکن با 504 که بودم برای اینکه زیاد معطل نکنم و ترافیک نشود در ابتدای دور برگردان ترمز را با پاشنه پای راستم تا ته فشار میدادم و دردندۀ یک با پنچۀ پا گاز میدادم و با پای چپ نیم کلاچ میگرفتم ..خودرو در حالیکه چرخهای جلویش قفل میشد باگردش چرخهای عقب سُر میخورد و ته آن در راستای خیابان قرار میگرفت و اینگونه در جا دور میزدم.
خودروی 504 را هم متاسفانه پدر خانمم به امانت گرفت و دیگر پس نداد ..خداوند رحمتش کند.