ع.رامک·۱۷ روز پیشکودکی من ( گاری بولبرینگی )بعد از کتک هائی که بخاطر مردم آزاری خورده بودیم ، مدتی بود کاری نمی کردیم و کم کم حوصله مان داشت سر میرفت که پسر عمه گفت : بچه ها بیاید یه…
ع.رامک·۱۹ روز پیشکودکی من ( مردم آزار )قبلا هم گفته بودم تابستان فصل شرو شور ما بچه ها بود و تعطیلات تابستانی هم بر شدت آن می افزود .حدودا ده ساله بودم پسر عمه ام که چهارده ساله…
ع.رامک·۲۱ روز پیششیرینی های جبههاهواز که بودیم رزمنده های آبادانی که برای بردن تدارکات و همراهی کردن نیروها به اهواز می آمدند با لهجۀ شیرین خودشان جوک هائی در حال و هوای خ…
ع.رامک·۲۵ روز پیشزلزلهنوجوانی هفده ساله بودم و در شاهرود ساکن شده بودیم مدتی بود در نقاطی وقوع زلزله گزارش شده بود و مردم اخبار زلزله را دنبال میکردند و فکر آن ب…
ع.رامک·۱ ماه پیشکودکی من( سوآن )پدرم نظامی ( ژاندارم) بود و مرزبانی میکرد و ما برای نزدیک بودن به محل کارش در شهر ها و روستاهای مرزی ساکن میشدیم.سه چهار ساله بودم که در صا…