ویرگول
ورودثبت نام
ع.رامک
ع.رامکافسر آگاهی ( کارآگاه) سابق و حراست مدار امروز
ع.رامک
ع.رامک
خواندن ۶ دقیقه·۱ ماه پیش

خاطرات فراموش شده( مرسدس بنز)

چند روز پیش متوجه شدم آقای سید مهدار بنی هاشمی( دوست ویرگولی عزیزم) علاقۀ زیادی به انواع مرسدس دارد چه از آن مرسدس های انسانی و چه مرسدس بنز ..لذا این قسمت از خاطرات فراموش شده ام را اختصاص داده ام به ماجرای مرسدس بنزی که داشتم بلکه آقا سید هم بخواند و لذت ببرد.

در طول زندگی ام تا کنون چند نوع خودرو با سیستمهای مختلف داشته ام اما بهترین آن ، یک دستگاه مرسدس بنز 190 قدیمی بود که با توجه به کمبود لوازمش ، فقط برای رفت و آمدهای خانوادگی و مسافرتها از آن استفاده میکردم.

رنگش از این روشن تر بود
رنگش از این روشن تر بود

از عجایبی که در این خودرو دیدم این بود که در عین نرمی و راحتی و مبله بودن،از قدرت خارق العاده و کنترل خوبی برخوردار بود.

در یک سفر ، دم دمای غروب آفتاب و گرگ و میش هوا به نزدیکی شهرستان تربت جام رسیده بودیم که در حال سبقت از یک کامیون دیدم از روبرو یک موتورسیکلت می آید( البته فقط یک چراغ دیده میشد).با خود گفتم : جاده آنقدر جا دارد که موتور از کناری رد شود ! و به سبقت ادامه دادم ..حدودا" یکصد متر مانده بود تا به موتورسیکلت روبرو برسیم که ناگهان دیدم آن وسیلۀ روبرو، موتورسیکلت نیست بلکه نیسان وانت است که یک چراغ دارد و ما مستقیم به طرف آن میرویم . هیچ فرصتی برای دنده معکوس و کم کردن سرعت و غیره نمانده بود و می بایست سریعا" اقدامی میشد وگرنه برخورد حتمی بود لذا با قدرت هر چه تمامتر ترمز زدم و در عین حال فرمان را به راست پیچاندم .مرسدس یک ویراژ جانانه داد و پشت کامیون جا گرفت اما شاخِ سپر نیسان به انتهای خودروی ما ضربه زد و چراغ خطر عقب را کند.(چنانچه به غیر از بنز ، خودروی دیگری می بود از پهلو با نیسان تصادف میکرد یا با آن سرعت واژگون میشد و الان من در حال نوشتن نبودم).

سفر بعدی ، به سمت شمال بود و خانوادگی به همراهی خانوادۀ برادرم و خانوادۀ دائی جان( پدر خانمم) با سه خودرو به شاهرود و دیدار مادرم رفتیم و از آنجا قرار شد از طریق خوش ییلاق به شمال ( گنبد و بندر ترکمن) برویم که متاسفانه در دست اندازهای جادۀ شاهرود پلاتینِ دلکوی خودروی ما کنده شد و چون کار تخصصی بود و یدکی آن به راحتی پیدا نمی شد تصمیم گرفتیم به همان صورت ( که سه سیلندر موتور کار میکرد و پت پت میکرد) مسیر را ادامه دهیم تا به مشهد برگردیم و تعمیر نمائیم. لذا همانطور پت پت کنان از گردنه های خوش ییلاق بالا رفتیم در حالیکه از خودروهای دیگر سبقت میگرفتیم و این موجب تعجب برادرم شده بود و میگفت : ماشین ما که سالم بود، از گردنه ها بالا نمی رفت اونوقت شما پت پت کنون از ما جلو میزدین؟ 😆

خلاصه ، همه جا گشتیم و در نهایت به مشهد رسیدیم و روز بعد آنرا تعمیر کردم.

در یکی از سفر هایم به تربت جام ، نیمه شب از تربت حرکت کردیم تا بتوانیم صبح فردا در محل کارمان باشیم . چون مرسدس بنز ماشین جاداری بود شش هفت نفر سوار شدیم و خودرو کاملا" سنگین شد، موقع حرکت ناگهان کلاچ ، خالی کرد و از کار افتاد. در آن وقت شب آنهم در یک شهر کوچک امکاناتی برای تعمیر وجود نداشت از طرفی فرصت هم نبود بنابر این تصمیم گرفتم به همان صورت حرکت کنم اما برای حرکتِ بدون کلاچ، لازم بود خودرو با استارت راه اندازی و سپس در دنده قرار گیرد در غیر این صورت امکان حرکت نداشت و بعد هم باید بدون کلاچ دنده عوض میکردم. خیابانی که در آن بودیم بن بست بود و بایستی دور میزدم ولی با چند فرمان!

لذا پس از یک حرکت رو به جلو ، دنده عقب رفتم که ناگهان چرخ عقب در جوی آب افتاد که من آنرا بدلیل ازدحام داخل ماشین ندیده بودم.سرنشینان خودرو قصد پیاده شدن داشتند که من گفتم: فعلا" لازم نیست ، بگذارید امتحان کنم اگر از جوی در نیامد بعد پیاده شوید. دنده را در یک قرار دادم و استارت زدم در کمال تعجب خودرو با آن همه بار و سنگینی ، با استارت از جوی در آمد و همه را بهت زده کرد. به همان صورت تا مشهد آمدیم ولی در مشهد چون گِری بُکس ماشین داغ کرده بود دنده از چهار خارج نمیشد لذا یک سربالائی زیر گذر پل فجر را با دندۀ چهار بالا رفتم ( کاری که قبلا" با دنده دو پیکانِ خالی از مسافر نتوانسته بودم به راحتی انجام دهم ). و این موضوع باعث شد پدرم آرم بنز را ببوسد و آفرین بگوید.

در یک سفر دیگرم به تربت جام و در موقع برگشت که آنهم نیمه شب بود ناگهان دیدم فشار روغن خیلی کم شده و خودرو انگاری روغن ندارد و ما در جاده بودیم و دسترسی به روغن برای سر ریز نداشتیم به ناچار ادامه دادم تا به مشهد برسم اما متاسفانه خودروی مرسدس نازنین در نزدیکی بهشت رضا پس از طی یک سربالائی ، یاتاقان زد و موتورش به صدا افتاد. توقف کردم کمی خنک شود شاید مشکلی نباشد اما پس از حرکتِ مجدد دیدم کار از کار گذشته و بایستی به همان صورت تا مشهد بروم پس دل به دریا زدم و با همان حال به مشهد آمدم و صبح هم با همان حال به سر کارم که در سوی دیگر شهر بود رفتم و عصر از محل کارم تا تعمیرگاه در این سوی شهر آمدم خلاصه وقتی برای تعمیرکار ماجرا را تعریف کردم گفت: این همه این وَر و آن وَر رفته ای ،اگر به غیر از بنز هر ماشین دیگری بود دست در میآورد. با تعجب پرسیدم : دست در میآورد؟ گفت: آره یعنی اینکه شاتون ها بدنۀ موتور را می شکافتند و از آن بیرون میزدند.

در این چند سفر که اتفاقات این چنانی رخ داده بود آموختم که قبل از هر سفری خودرو را کاملا" چک کنم لذا در بار دیگر که مهیای سفر شاهرود میشدم به تعمیرگاهی مراجعه کردم تا چکاپ کامل کند و بسیار مصر بودم حتما" چرخها را امتحان کند تا پیچ هایش شُل نباشند و در جاده ، چرخ در نرود( چون به تازگی چرخ پیکان باجناقم در جادۀ سرخس از جا در رفته بود و می ترسیدم) اما هر بار تعمیرکار بدون کنترل میگفت: خوبه! وقتی اصرار بیش از حد مرا دید ناراحت شد چرخ را باز کرد و مرا صدا زد و گفت : خودت ببین.! نگاه کردم دیدم یا حق! پیچ درشتی چرخ را محکم کرده و آن پیچ، سوراخی در پهلو دارد که پیچ دیگری از آن سوراخ عبور کرده و آنرا محکم نموده بطوریکه اگر پیچ اول را با پتک هم بزنی باز نمی شود. گفتم: یا خدا ! چقدر پیچ در پیچ است؟ خندید و گفت: با این حساب می ترسی چرخ در برود؟ با دیدن این طرز ساخت اطمینانم به مرسدس بنز هزاران برابر شد و دیگر خودروئی به آن خوبی نداشتم الا یک تویوتا کرونا که با آن بنز تا حدودی رقابت میکرد.

تویوتا کرونا (البته رنگش آبی بود)
تویوتا کرونا (البته رنگش آبی بود)

مرسدس بنزسفرنیساندنده عقب با اتو ابزارتویوتا
۲۹
۲۲
ع.رامک
ع.رامک
افسر آگاهی ( کارآگاه) سابق و حراست مدار امروز
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید