شده بارها، اصلاً عموماً اینطور است که وقتی در گفتگوهای نتی و sms، آیکون و استیکر خنده و قهقهه میفرستیم، در واقعیتِ صورتمان هیچ تغییری رخ نمیدهد. ولی خندهمان از حرف یا جوکی که طرفمان فرستاده ابداً دروغین نیست. حقیقتاً خندهمان گرفته و استیکر و آیکون هم حقیقی فرستاده شدهاند ولی در واقعیتِ صورت و تنمان، هیچ خندهای نیست. یا برعکس، شده آیکون غمگین و یا عصبانی فرستادهایم ولی در واقعیت وسط جمعی شاد به قههقه و لبخند واقعی بر صورت و بدنمان بودهایم. این شکاف، تعریف کنندهی ماست.
خنده، وقتی درون ما رخ میدهد؛ بعید است بیرونی نشود. حتماً در جایی از بدن ما خود را نشان میدهد. اگر مانعاش نشویم حتماً در دهان و چشم و گونهها و بخشی از نای و حنجره زودتر خود را نشان خواهد داد و بعد، به جاهای دیگر سرایت خواهد کرد؛ مثلاً دستها و شانهها و پا و... . ولی در چت و اسمس چه میشود که آنچه در درون ما رخ میدهد هیچ بر صورت و تن ما موثر نیست؟
خنده، مسیرش را عوض میکند. خنده یا عصبانیت یا اندوه یا هر احساسی، عینیت فیزیکیاش را تحویل میدهد به آیکون و استیکر و نشانه. این میشود که بعد از مدتّی آدم نمیتواند جز به چت و اسمس حرفاش را به دیگران بزند. و اینطور است که در واقعیت، برونریزی احساسات دچار اختلال و خدشه میشود. احساسات، مسیرِ عینیت یافتنشان تغییر کرده است؛ پس به همان مکانیسم، بیشترین کارایی را خواهند داشت.
پس طبیعیست که آدمهایی همیشه سر در گوشیای باشیم که خلاصی نداریم از آن. حتّی علیه واقعیت و برونریزی واقعیِ احساسات میشوریم. نت را واقعیت و حقیقتِ اَمنتری مییابیم. در حالیکه باید در واقعیت، ازدواج کنیم و در واقعیت بچهدار شویم و در واقعیت بمیریم. این مرگ، در نت، هیچ استیکر و آیکونی دارد؟ چطور میشود تن به این شکافِ کامل داد و توقعِ زندگیِ طبیعی را داشت؟ البته که ازدواجها و طلاقها و دوستیها و عشقها، عقبِ همین تغییر و تحویلِ سازوکار برونریزی احساسات تغییر و تحوّل مییابند. هماناندازه که در لحظه میتوانیم به یکی آیکون قهقهه و به دیگری آیکون گریه بفرستیم؛ به همان نحو هم میتوانیم از این رابطه به آن رابطه، از این عشق به آن عشق بپریم و هیچ واکنشی در ظاهر خود بروز ندهیم ولی از درون بِپوکیم و ویران شویم!
پ.ن: این نوشتهی شش سال پیشم در وبلاگم بوده ولی چون امروز حینِ حرفی دوباره به آن ارجاع دادیم، گفتم بیاورمش اینجا.
http://saeed-porsa.blogfa.com/post/2