ویرگول
ورودثبت نام
Fatemeh Satouri
Fatemeh SatouriA programmer who got lost in the world of design. A logical mind that was captured by love
Fatemeh Satouri
Fatemeh Satouri
خواندن ۱ دقیقه·۴ ماه پیش

پرستش بت در توحید مطلق

همان بت قابل پرستش در بی اعتقادی محضی.

لباس سفید چیندار پنهان شده در رگال های فروشگاه کوچک سر نبش، که مادر برایم لقمه گرفته ...

همان عشق در یک نگاه که تکمیل عبودیتم بود.

دامنش گشاد است، گویی زیپ هایش فقط خواستند خود را از انجام تکلیف مبرا کنند.

با یکی دو کوک هم در تنم گیر نمی‌کند...

وصله‌ی تنم نیست! تکه‌ی تکمیل کننده من نیست؛ همان تکه پازل آخر است که در تنها جای خالی، نمی‌نشیند.

همان که در آن نقش ۱۰۰ تکه هیچ جایی ندارد،

اما

برای من است.

برای من!

گشاد است، در تنم گیر نمی‌شود، نمیپوشمش اما وصله‌ی من است.

در تنم زیبا نیست! سنخیتی نداریم اما وصله‌ی همیم.

هر از چند گاهی از کمد خارجش میکنم، با چشمانم میپرستمش، بویش میکنم، دکمه هایش را پایین بالا میکنم و بعد با نوازش در جایی جدا از تمامی لباس ها در کمد جایش میدم.

این نثر روان اعصاب شما را به بازی گرفت؟ منطقتان را قلقلک کرد؟

اگر دندان روی هم نساییدید؛ یعنی شما عشق را این تفسیر کردید؛ به بهای درک نکردن ارزش یکدیگر،

یک برچسب من به هم بزنید.

نه در تن من زیبا بود، نه سایز دامن را با من یکی کرد، نه لباس زیبایی را به رخ کشید، نه بدرد هم رسیدیم ...

ما فقط هم را من کردیم.

یا شاید؛

من را هدر کردیم...

شاید من را هدر کردیم ....

عشقتوحید
۰
۰
Fatemeh Satouri
Fatemeh Satouri
A programmer who got lost in the world of design. A logical mind that was captured by love
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید