محمدرضا ضیغمی
محمدرضا ضیغمی
خواندن ۲ دقیقه·۲ سال پیش

آزادیِ رستم، آزادیِ اسفندیار

یکی برای حفظ آزادی‌اش می‌میرد، یکی برای آزاد ساختنِ خود.

نقطه‌ی عطفِ شاهنامه‌ی فردوسی، یعنی مرگِ برترین قهرمانانِ این کتاب، رستم و اسفندیار، بر سرِ آزادی است.
بر سرِ این‌که یکی می‌خواهد آزادیِ دیگری را سلب کند.
اسفندیار با آن‌که می‌داند کارش غلط است، غلطِ دیندارانه را به هر درستی که مقابلِ دینش قرار گیرد ترجیح می‌دهد؛ او نمی‌خواهد به دوزخ برود.
فرمان‌بری از شاه، حتّی زمانی که به ظلم فرمان می‌دهد، یکی از اصولِ دینِ اسفندیار است. پدر فرمان داده دستِ رستم را ببند و بیاور، و اسفندیار گرچه به محضِ شنیدنِ فرمان، آن را بی‌حرمتی به رستم و تنها بهانه‌ی ازمیان‌برداشته‌شدنِ خود می‌شمارد، راهی جز پذیرشش سراغ ندارد. دیگر گیر افتاده است.

رستم هم دینی دارد که به گفته‌ی خودش مهم‌ترین اصلش تن به بند ندادن است، وقتی که می‌گوید: «نبیند مرا زنده با بند کس / که روشن‌روانم بر این است و بس» (شاهنامه: ۲ / ۱۵۵).

چنین نزاعی جز با شهادتِ هر دو قهرمان به سرانجام نمی‌رسد.

رستم برای حفظِ آزادی‌اش اسفندیار را که عاشقانه دوست می‌دارد، می‌کشد و می‌داند با کشتنِ او، به زودی تنِ خود، خانه‌اش و خانواده‌اش را قربانی خواهد کرد. او به پیشگوییِ سیمرغ می‌داند با ریختنِ خونِ مقدّسِ اسفندیار پس از مرگ به بهشت نخواهد رفت. از جاودانگیِ روحش هم می‌گذرد و آزادی‌اش را حفظ می‌کند. بزرگترین شکستی را می‌خورَد که برای انسان تصوّرپذیر می‌شود.

اسفندیار در بحرانی‌ترین لحظه‌ی داستان، آن‌جا که به رستم دست یافته است و با پیروزی یک پرتابِ تیر فاصله دارد، حریف را رها می‌کند تا فردا جنگ را از سر بگیرند؛ او مثلِ سهراب نیست که از روی خامی فریب بخورَد؛ پیش از این، تورانیان را شکسته و هفت‌خان از سر گذرانده است. فرصتِ خود را عمداً از دست می‌دهد و با دادنِ یک فرصت دیگر به رستم انتخاب می‌کند که شکست‌خورده خودش باشد. فردایش به دستِ رستم کشته می‌شود، در حالی که اصلِ دینیِ خود را حفظ کرده ولی با مرگش خود را از فرمانِ نامشروعِ شاه‌پدر آزاد ساخته است.

منبع: شاهنامه، پیرایشِ جلال خالقی مطلق، انتشاراتِ سخن، ۱۳۹۴.

آزادیرستمشاهنامه
شاعر، پژوهش‌گر، مترجم. متولد شیراز. کارشناس ارشد زبان و ادبیات فارسی از دانشگاه شهید بهشتی. دانشجوی دکتری زبان و ادبیات فارسی در دانشگاه شیراز.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید