سینما امری قراردادی است. زبانِ افراد هم در سینما قراردادی است. میتوان شبهِ جزیرهی عربستان را نشان داد با عربهایی که انگلیسیِ آمریکایی حرف میزنند و آنجا انگلیسی یعنی عربی. مسیح را نشان داد که ایتالیایی حرف میزند یا کوروش را نشان داد که به فارسیِ امروز حرف میزند.
این کار نه تنها مشکلِ زیباییشناختی ندارد، بلکه از آن ناچاریم و راهی جز آن نداریم.
مشکل از آنجا است که فیلمنامهنویس متأسّفانه میخواهد قدیمی بودنِ آدمهایِ فیلم را «باورپذیر» کند (چرا این را میخواهد؟ در نوشتههایِ دیگرم توضیح دادهام) و برای ارضایِ این خواسته دست به دامنِ راهِحلهای عجیبی میشود.
راهِحلِ فیلمنامهنویسانِ فیلمهایِ تاریخیِ ایرانی استفاده از یک جور زبانِ نوشتاریِ ساختگی است که همهیِ اشخاصِ فیلم را فرامیگیرد.
در این فیلمها پادشاه، فاحشه، سپاهی، شاعر، پیامبر، آسیابان، دورهگرد، روحانی، طبیب، نانوا و... همه به همان زبان حرف میزنند.
ابتدا ممکن است تصوّر شود که این زبانِ نوشتاری، زبانِ متونِ آن عصر است، مثلاً اگر فیلم دربارهیِ سامانیان است فیلمنامهنویس از زبانِ تاریخِ بلعمی تقلید کرده؛ اما چنین نیست.
زبانی که در فیلمها به کار برده میشود، یک زبانِ زرگری است که بیشتر ریشه در نوشتههایِ پایانِ دورهیِ قاجار و آغازِ پهلوی دارد. زبانی که صرفاً به سببِ نوشتاری بودن و استفادهیِ مداوم از آرایههایِ مبتذلِ ادبی حسِ باستانی (آرکائیک) ایجاد میکند و اتفاقاً هیچ واقعگرایانه نیست.
پرسش این است که اصلاً آیا فیلمِ تاریخی باید حسِ آرکائیک ایجاد کند یا واقعگرایانه باشد؟
امّا اگر فیلمنامهنویس چنان ماهر بود که نمیخواست از این زبانِ نخنما استفاده کند، بلکه میتوانست زبانِ تاریخِ بلعمی را تقلید کند چه میشد؟
آن وقت زبانی نوشتاری را که قطعاً خودِ بلعمی هم به آن حرف نمیزده به شخصیتهایِ خود تحمیل کرده بود، نمونهیِ این کار را در بعضی از سطرهایِ آثارِ بیضایی میبینیم.
وخامتِ ماجرا آنجا است که برای ایجادِ این حسِ آرکائیک (چه با آن زبانِ ساختگی و چه با زبانِ متونِ کهن)، بهایِ گرانی پرداخت میشود. همه یک جور حرف میزنند، هیچ هویّتی ندارند، تعلّقی به هیچ طبقهیِ اقتصادی / اجتماعی ندارند و اصلاً وجودی برای خود ندارند. آنها به نفعِ «قشنگیِ» تزیینیِ زبانِ نوشتاری حذف میشود.