برای اعتماد و خانهای امن، نیاز است آن کس
که کوششی کند برایم، حتی کنم او را رهایش
تو دانی که کردارم از بد نیّت نیست،
دلم ظرفیتِ تحمل ندارد،
دگر تاب و نایِ جراحت، به تن نیست،
از این زخم ها، جانِ من طاقت ندارد
نیازم درکیست و شناختیست تا اول دوست داشتن
خواهشم این است، صبوری خواهی کرد برای افتادن سپر دل؟
سوا خواهی کرد، دردهایم ز خنده؟
میانِ قهقهه، اندوهِ نهان را؟
ز عشق هرگز نترسیدم، پرنده،
من از درد ترسیدم، از این جهان را.