ویرگول
ورودثبت نام
Kitty
Kittyقانع باش، ولی از پیشرفتِ خودت دست نکش‌‌🤍🌱️ 𝐵𝑒 𝑠𝑎𝑡𝑖𝑠𝑓𝑖𝑒𝑑 𝑏𝑢𝑡 𝑑𝑜𝑛𝑡 𝑔𝑖𝑣𝑒 𝑢𝑝 𝑜𝑛 𝑦𝑜𝑢𝑟 𝑝𝑟𝑜𝑔𝑟𝑒𝑠𝑠
Kitty
Kitty
خواندن ۲ دقیقه·۱ سال پیش

عشق مافیا«2»

وقتی یونا به هوش اومد دیده تویه اتاق است یهو یکی در اتاق رو زد

اتاق یونا
اتاق یونا


خدمتکار: میتونم بیام تو

یونا: چی ها اره میتونید بیاین تو

خدمتکار: صبح بخیر خانم ارباب گفتن اماده شین و بیان سرمیز صبحانه

یونا: ها باشه

خدمتکار: با اجازه خانم

یونا بعد از اینکه خدمتکار رفت کنار تخت یه جفت لباس بودن یونا رفت و اون لباس هارو پوشید و بعد رفت طبقه پایین دید که سه تا پسر و یه دختر که انگار پنج سالش بود سر میز نشستن

اقای دیمون: صبح بخیر یونا

یونا: صبح شماهم بخیر

اقای دیمون: بیا اینجا کنارم بشین

یونا: باشه

بعد یونا اهسته رفت کنار اقای دیمون«پدرش» نشست کنارشم یه پسره با موهای مشکی لخت وچشم های سیاه قد بلند بود

اقای دیمون: دخترم یونا

یونا: بله

اقای دیمون: هنوز تو رو با اینا آشنا نکردم درسته

یونا: بله

اقای دیمون: اونی که جلوته برادر بزرگته لیام19سالشه فکر کنم یه سال فقط ازت بزرگتره و اونی که کناره لیامه برادر کوچیکته هنری 17سالشه و اونم خواهرته آلیس ــه

یونا«ذهن خودش» همشون خوشگلن باور نکردنی برادر بزرگم موهاش خرمای بود با چشای سبز و برادر کوچیکم موهاش طلایی چشماشم سبز بودن و خواهرم خیلی نازه چشمای اونم سبزه موهاش قهوی خیلی کیوته ولی وایسا اینی که کنارم نشسته کی

اقای دیمون: ها راستی اونی کنارت نشسته ایلیا اون نوه رییس مافیاست. و نامزدت

یونا: چی؟ یعنی چی که نامزدمه

اقای دیمون: وقتی کوچیک بودین باهم نامزد شدین و قرار شد که وقتی رفتی دانشگاه ازدواج کنید

یونا: ولی من من تازه باهاش اشنا شدم

اقای دیمون: یه سال برای رفتن به دانشگاه مونده پس تا اون موقعه میتونی باهاش خوب اشنا شید مگه نه ایلیا

ایلیا با یه پوز خند گفت: اره تا اون موقع خوب باهم جور میشیم

یونا«ذهنش» هیچی نداشتم بگم و بعد گفت بیاید صبحانمون رو بخوریم منم با سر تکون دادن گفت باشه

ایلیا«ذهنش» این دختر جالبیه دقیقا مثل من چشماش سیاه و موهاش مشکی لخته

بعد از تموم کردن صبحانه اقای دیمون«پدر یونا» گفت: چند تا کار دارم یونا

یونا: بله

اقای دیمون: تو با برادرات برو هرچی که لازمت شد بخر فردا مدرسه ات باز میشن حتما چیزی لازمت میشه

یونا: باشه پدر

بعد از رفتن اقای دیمون خدمتکارا اومدن میز رو جم کنن

لیام: یونا اکه کاری نداری الان میبرمت واسه خرید

هنری: منم باهاتون میام شاید بیشتر با خواهرمون آشنا شدیم

لیام: باشه. ایلیا تو باهامون میای

ایلیا: امروز نمی تونم چندتا کار دارم من باید بهشون برسم

لیام: باشه

ادامه دارد...

صبح بخیرنامزد
۲
۰
Kitty
Kitty
قانع باش، ولی از پیشرفتِ خودت دست نکش‌‌🤍🌱️ 𝐵𝑒 𝑠𝑎𝑡𝑖𝑠𝑓𝑖𝑒𝑑 𝑏𝑢𝑡 𝑑𝑜𝑛𝑡 𝑔𝑖𝑣𝑒 𝑢𝑝 𝑜𝑛 𝑦𝑜𝑢𝑟 𝑝𝑟𝑜𝑔𝑟𝑒𝑠𝑠
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید