گوشیشو گرفتم هاتاسپات کنم به لبتاب چون گوشی خودم قاطی کرده بود…
توی پس زمینهی اپهای بازش گالریش باز بود…
پورن دانلود کرده بود..
…
همهی این ۶ سال مشکلش فقط با من بود؟…
اون موقع که امیرحسین داشت تعریف میکرد چجوری اون وقتی هورنی میشد رفتار میکرد، تا به من یاد بده من چیکار باید بکنم، ناراحت شدم که فکر میکرد من تو این زندگی بلد نبودم چیکار کنم… ولی حق با اون بود… من بلد نبودم… من بدردش نمیخوردم… بدرد هیچ کدومشون… همه شون منو پس زدن…
خالی کردم…
نفسم بالا نمیاد..
این تن فقط باید بره زیر خاک..
با دستای خودم…
خوشحالم جراتی که سعید برده بود امیرحسین برگردوند..