مریم رضایی
مریم رضایی
خواندن ۱ دقیقه·۱ سال پیش

یه جای دور

دلم یه جای دور میخواد...یه جای خیلی دور...یه جایی که آدم توش نباشه...

یه جایی که مجبور نباشم با کسی حرف بزنم...مجبور نباشم دروغ بگم یا یک لبخند فیک بزنم...

یه جای دوری که از نگاه ها به خودم نترسم! نگران افکار دیگران درمورد خودم نباشم!

یه جایی که هر وقت دلم خواست بتونم آزادانه گریه کنم! و هر وقت دلم خواست قهقه بخندم!

یه جایی که بتونم خودم و دوست داشته باشم...بتونم تمام زخم های قلبمو التیام بدم!

یه جایی که بتونم بفهمم آرامش چیه؟؟! اونوقت خودمو با آرامش بغل کنم! و هر چی دل شکستم خواست بهش بدم شاید اینجوری زخم هاش دیگه خونریزی نداشته باشن و اشک هام از خون دل نیاد!

شاید اگه برم یه جای دور، یه روزی بیاد اشک های منم از شوق و خوشحالی بیاد ...

گریهشادیدوست داشتن خودخون دلدلشکسته نوشته
حرف های مغزم و دلم را ترجمه میکنم به امید رهایی و رسیدن روزهای خوب
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید