می دانی گاهی آنقدر از کمبود داریم که در انتظار گرفتن حال خوب از بیرون هستیم؟ عجیب نیست که گاهی یک حرف روزمان را می سازد؟ احتمالا در این مواقع که از محیط بیرون انرژی می گیریم هورمون ها وارد خون می شوند و از شدت هیجان ضربان خود را حس می کنیم یعنی تا این حد نیاز به حرف دیگران داریم؟ یک حرف ساده می تواند برایمان روزی شاد و یا غم انگیز به ارمغان بیاورد، می دونی چی خیلی بده؟ اینکه واکنش هایی که می خواهیم به این سخنان نشان بدهیم، در درون خود خفه کنیم و چه بد است زمانی که احساس می کنیم از درون در حال خفه شدن هستیم ( هیچ کس مثل خود آدم این حس رو درک نمیکنه )
نمیشه گفت دلیل اینکه ما با یک حرف قشنگ دیگران ذوق زده و از خود بیخود می شویم کمبود است چون انسان ها می توانند به ما انواع احساسات را منتقل کنند حال چه ما از درون غنی باشیم یا نه اما به نظرم خوبه که حداقل زندگی خودمان را بر این اساس پیش نبریم یعنی آن احساس خوب نسبت به خودمان را از درون پروش بدهیم و بعد از حرف های خوب دیگران هم انرژی مثبت بگیریم، چرا که نه؟
اما مسئله اصلی اینکه در اکثر مواقع به جای حس خوب هزاران احساس منفی بیرونی را به وجود خود وارد می کنیم و این احساسات منفی خیلی ماندگار تر و عمیق تر از احساسات مثبت هستند و گاهی دردی که در وجود ما می گذارند تا سال ها ماندگار می شود. ( در این واقع انگار همه چی دست به دست هم می دهند تا آن خاطره را برایمان تکرار و تکرار کنند مثل اینکه فلش بک بزن و مدام آن ماجرا را بررسی کنند. )
راه حل هایی که به نظرم مفید هستند:
آدم های سمی را حذف کنید.
این روش خوبه همه در همه واقع امکان پذیر نیست، اما با این وجود خیلی از افراد هستند که ما از آنها هیچ چیز جز انرژی های منفی دریافت نمی کنیم و بهتره که این آدم ها را از زندگی حذف کنیم.
گاهی در زندگی به این ضرب المثل عمل کنید «از این گوش می گیرد و از آن گوش در می کند»
می دونم بی تفاوتی نسبت به اطراف خیلی سخته اما سعی کنید به آنچه که حالتان را بد میکند اهمیت ندهید در بسیاری از مواقع آنچه که دیگران در مورد شما می گویند حقیقت ندارد به این دلیل که هیچ کس توانایی شناخت حقیقی و کامل کسی را ندارد حال چه برسد که ما گاهی حال درونی خودمان را با حرف هایی که یک شخص غریبه یا شخصی ما هیچ شناختی نسبت به ما ندارد، خراب می کنیم.
خودتان را درک کنید.
سعی نکنید که از آن فکر و سخن ناراحت کننده فرار کنید. بنشینید و عاقلانه بدون هراس به آنچه که در ذهنتان می گذرد فکر کنید و سعی در سر و سامان دادن افکارتان بکنید و با یک نتیجه گیری حال خودتان را خوب کنید.
در انتظار رفتار متقابل نباشید
اگر به شخصی حال خوب می دهید منتظر نباشید که آن هم این کار را برایتان انجام دهد، این انتظار شما را ناامید و دل شکسته می کند اگر کار خوب می کنید اگر حرف خوب می زنید برای حال خوب خودتان بکنید نه برای اینکه آن شخص هم برای شما جبران کند. این مورد واقعا تقصیر خود ما است توقع و انتظارات بیجا که در انتها حس نفرت در درون ما ایجاد می کند.
خودتان را بشناسید
اگر خودتان را بشناسید از حرف های دیگران دلخور نمی شوید به این دلیل که شناخت کافی دارید که متوجه شوید آنچه که در مورد شما گفته می شود حقیقت دارد یا نه باید آن را اصلاح کنید یا نه
و در آخر زمانی که در درون گم شده اید بنویسید به قلم آوردن آنچه که در ذهنتان است باعث نظم دادن به افکار می شود و در تشخیص افکار خوب و بد توانایی پیدا می کنید.
سپاسگزارم از اینکه زمان ارزشمند خود را به خواندن این پست اختصاص دادید :)