ویرگول
ورودثبت نام
در تلاش برای نوشتن
در تلاش برای نوشتن
خواندن ۵ دقیقه·۱ سال پیش

کلیشه‌های تکراری


شب زمانی است که رویاها و کابوس‌ها به واقعیت می‌پیوندند و خلاقیت به اوج خودش میرسد.
شب زمانی است که رویاها و کابوس‌ها به واقعیت می‌پیوندند و خلاقیت به اوج خودش میرسد.


چرا داخل همه چی، فرقی نمیکنه چی باشه، رمان، سریال، انیمه و هر چیزی که یه داستانی رو روایت کنه باید یه سری کلیشه وجود داشته باشه؟؟ فرقی هم نمیکنه چه ژانری!! عاشقانه، اکشن، ماجراجویانه، معمایی و هر ژانری که به فکرتون میرسه!! همیشه کلیشه‌های تکراری و زجر آوری هستند که باعث میشند با قیافه پوکر به افق خیره بشیم و با خودمون بگیم:"نویسنده‌ی عزیز تا حالا کلمه "خلاقیت" به گوشت خورده؟"

بیاین تا چند عدد از کلیشه‌هایی که خودمم سرشون عذاب کشیدم رو بازگو کنم:

اول از همه داخل ژانر عاشقانه، مهم نیست سریال،رمان یا هر چیز دیگه‌ای باشه قطعا هممون چندبار با سناریوی"پسر بد مغرور و دختر لجباز شیطون" روبرو شدیم... خدای من!! دیگه داره حالم از این ایده‌ بهم میخوره!! همیشه قضیه اینجوریه که پسر بد و مغرور که اتفاقا گذشته بدی داشته و خیانت دیده یکدفعه با یه دختری آشنا میشه که خیلی لبجباز و شیطونه و اینا اولش باهم دعوا دارن و هی همو اذیت میکنن و بعدش یهو بهم وابسته میشن و یه من دوست دارمو و بوس بوس...(نکته :معمولا چندتا بچه دبیرستانی یا دانشگاهین که اتفاقا همشونم خوشگل و خوشتیپن)

ناموسا؟خدایی؟واقعا کسی هست که از این سناریو ضربه نخورده باشه و یا باهاش آشنایی نداشته باشه؟؟ نویسندگان و کارگردانان عزیز!! میدونم پیدا کردن ایده خوب ممکنه سخت باشه ولی میشه حداقل یکم خلاقیت به خرج بدین؟ آخه نه یه بار نه دوبار... میتونم قسم بخورم اندازه موهای سرم از این سناریو سریال و رمان ساختنه!!

خب دوستان ژانر عاشقانه به دلایل نامعلومی خیلی کلیشه‌های عذاب آور داره از جمله: مثلث عشقی پسر خوب و پسر بد، ریختن جزوه‌ها، شخصیت اصلی که نمیفهمه مردم دوستش دارن و... متاسفانه منِ حقیر توانایی بازگو کردن همشون رو ندارم پس درک شمارا تقاضا دارم و خوب میدونم که چقدر این کلیشه‌های عاشقانه مزخرفن!! ولی خب تازه اول راهه!! قراره یه سری به بقسه ژانر‌ها هم بزنیم!! پس توصیه میکنم آرامشتون رو حفظ کنین و اگر مشکل اعصاب دارین بیخیال ادامه متن بشین چون براتون ضرر داره!!

ژانر بعدی اکشن و ماجراجویانس...آه...خب چیزی که تو هشتاد درصد داستانای این ژانر مشترکه اینه که شخصیت اصلی با گذشته سخت یهو داخل یه نقطه عطف زندگیش یه هدف بزرگ پیدا میکنه و تصمیم میگیره که قوی‌تر بشه و به طور خرکی قوی میشه، دشمنایی که هزاران بار از اون قدرتمندترن رو با قدرت دوستی و اعتماد تو لحظه آخر شکست میده و خیلی شیک و مجلسی به هدف بزرگ و باورنکردنیش میرسه... خب عزیزان به عنوان کسی که بیشتر چیزایی که میخونه بین ماجراجویانه/کمدی و یا معمایی هستن، خیلی سر این کلیشه عذاب کشیدم!! باورتون نمیشه!!انگار دارن داستانا رو کپی پیست میکنن!! تنها چیزی که تغییر میکنه اون هدف غیرممکنست که شخصیت اصلی با کمک اراده فولادینش و دوستاش بهش میرسه!! و درمورد اون بیست درصد باقی مونده، خب راستش اونا هم احتمالا یه سری کلیشه‌هایی که تو این ژانر پرطرفدارن رو دارن. مثل دوست شدن شخصیت اصلی با دشمنش تو سختی‌ها و یا آدم بده‌ی اصلی که تو یه قدمی رسیدن به هدفشه یکدفعه به خاطر سخنان زیبای شخصیت اصلی و قدرت دوستی توبه میکنه.... نویسنده ژانر ماجراجویی/اکشن راستش ژانر عاشقانه فقط روی رابطه دو و یا فوقش سه چهار نفر تمرکز داره پس میتونیم بهش حق بدیم که یکم تکراری باشه... ولی برادر داخل ژانر ماجراجویی دقیقا چه محدودیتی هست که باعث شده همه از روی هم کپی پیست کنین؟؟دارین شوخی میکنین؟؟چرا همه دارن شخصیت اصلیشونو جوری طراحی میکنن که بتونه دریا رو بشکافه و کوه جابجا بکنه؟؟ برادرا لااقل یکمم به اون ویلنای بخت برگشته رحم کنین!!

هر چند جدا از همه اینا شاهکارهایی هم وجود داره که مثل ستاره میدرخشن ولی متاسفانه درصد کمی رو تشکیل میدن...آه...خب بیاین فقط دعا کنیم نویسنده‌ها به خودشون بیان...

و اما ژانری که بیشترین تکرارها توش صورت میگیره، ممکنه بعضیاتون باهاش آشنا نباشین ولی نگران نباشین دوستان!! چیزی که الان میگم اتفاقی که تو نود درصد انیمه‌هایی که ژانر "ایسکای"(ژانری که توش شخصیت اصلی به یه دنیای دیگه میره) دارن میوفته!! شخیت اصلی یه آدم منزویه که زندگی غیر اجتماعی و معمولی داره و ناگهان به یه طریقی میمیره و داخل دنیای بازی و یا رمانی که چند وقت پیش خونده تناسخ میکنه و حالا شخصیت قدرتمده اونجاست و همه دختراهم عاشقشن و خلاصه که آره میزنه همه دشمنا رو پخ پخ میکنه و تهشم یه حرمسرا راه میندازه!!تمام تمام!! هرچند لازم به ذکر نیست که تو هر ژانری یه سری شاهکارِ غیرقابل انکار وجود داره، ولی باور کنید دوستان،پایه نود درصد انیمه‌های ایسکای همینه!!من نمیدونم کارگردانا چرا قبول میکنن چیزی که قبلا صدتا نسخه ازش ساخته بشه دوباره ساخته بشه و بودجه حروم میکنن!!

خدای من، چقدر نوشتم ولی متاسفانه تمومی‌ ندارن!!

میدونم نویسندگی و کارگردانی کار سختیه ولی به خدا پیدا کردن یه ایده جالب اونقدرا هم که فکر میکنی سخت نیست!! اصلا جالب هم نباشه بیخیال، میشه حداقل کل داستانو کپی نکنی؟؟

و اما ژانر ترسناک عزیز، خب خیلی به ژانر ترس و وحشت علاقه ندارم چون بعد دوتا فیلم اولی که دیدم داستان بقیه تقریبا یکسان بود،فیلمای ترسناک کلا دو سه تا نوع کلیشه‌ای یکسان دارن یکیش اینه که یه خانواده به یه خونه تسخیر شده میرن بعدم طبق انتظار یکی یکی دارفانی رو وداع میکنن،دومیش اینه که یک یا چندتا نوجوون یه عروسک یا وسیله تسخیر شده پیدا میکنن و دوباره همون آش و همون کاسه.....

در نهایت من واقعا نمیدونم چرا اینقدر از این کلیشه‌ها به تعداد انبوه کپی پیست میکنین؟! واقعا فکر میکنین خوندن یه خط داستانی که فقط اسم شخصیتاش عوض شده جالبه؟! اینکار فقط باعث میشه بقیه‌ کارهای خوب برن عقب لیست و چیزهای تکراری که فقط پوسترشدن متفاوته پیش هم بمونن....واقعا خیلی آزار دهندس!! امیدوارم اعصابتون روبه‌را باشه!! و من دلم به حال کسی که همه این کلیشه‌ها رو دیده و خونده میسوزه!! امیدوارم دیگه گیرشون نیافتی!!

با تشکر-



کلیشهرمانعذابژانرشخصیت اصلی
"از نخستین سرپیچی انسان و چشیدنِ آن میوه درخت ممنوعه که طعم مرگبارش،مرگ و تباهی را در دنیا به ارمغان آورد." -بهشت گمشده-
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید