Lonarkaid
Lonarkaid
خواندن ۲ دقیقه·۹ ماه پیش

روز ششم

۶ اسفند- موضوع امشب گنگ بود ، درکش نمیکردم! «مجرد و شاد» چی کار کنم با این خب؟ :]


موضوع جایگزین ما: اگه جای شی مورد علاقت توی طبیعت بودی خود الانت رو چجوری میدیدی؟


بیخود نیس اسمش چالشه... هیچ وقت از این زاویه نگاه نکرده بودم که خودمو بذارم جای ماهکم :)
امیدوار بودم نامه هام به دستش برسه یا صدام بهش برسه.. ولی بهش حق میدادم لایق این نباشم که پاکت نامه ها رو باز کنه و کاغذ های دست نویس با خط لرزونم از اضطراب و غم رو ورق بزنه... پا به پاش لبخند زدم و با پنهان شدنش پشت ابر، اشک ریختم..

«لونارکید، حرفاتو میشنوم‌... بغض لعنتی صدام رو می‌بره، لعنت به فیزیک که با این فاصلمون بیشترین تلاش هام هم برای فریاد زدن، فرکانسش بهت نمیرسه... شب های زیادی برام از خودت گفتی، از زندگیت، از احساساتت‌... روزهای زیادی انتظار کشیدم که به محض غروب ستاره مغرور و فروزان آسمون بیام توی سقف تاریک شب هات...


وقتی تمبر نامه هات شب چهاردهممه باید بدونی که بدقول نمیشم و جوابتو مینویسم! انقدر از تو به ابر ها گفتم دیگه میشناسنت. وقت هایی که می بارن از چشم های بارونی توام برام میگن... با اجازه کی بدون اینکه پشت ابر باشم گریه میکنی؟ به ستاره ها اعتماد نکن... بهت چشمک میزنن و به ظاهر ثابتن، نیستی اینجا ببینی هرشب چندتاشون کمرنگ میشن و می میرن... بعدم با چند ثانیه از حرکت دنباله دارشون توی آلبوم کهکشان، برای همیشه تنهام میذارن... اطرافم شلوغه ولی تنهام...


اجازه دارم صدات کنم لونارکیدِ من؟ اینجا همیشه منتظر یه مهمون کوچولو مثل توعم... به امید دیدن چشم های پر از غمت همیشه دور زمین می گردم...
همیشه لبخند بزن، دردهاتو از دشمن هات پنهان کن و بذار نقص های ریز و درشت صورتت تبدیل بشن به زیباترین ورژن دوست داشتنی از خودت...


ماهِ تو.»



چالشنوشتن30 روز
کفاره شراب خوری های بی حساب، هشیار در میانه مستان نشستن است.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید