پیشنهاد موسیقی از محسن چاوشی: تو در مسافت بارانی
عصاره شبنم عشق نوش و تار پروانه ریس، مجمع پوسیدگان اندیشه را امیدی به ادراک نفسانی نیست.
تبسم بر لب زن و چهره به رنگ بیارا. سادگی نیمرخ سحابیوار پر زخمت ارزد به تمام کجرفتاران جلوی دوربین، جایگاه گزیده واژگانت به مراتب زیادهگویان توازی نیست.
از شب های روشن حکایت کن و به انتهای کوچه قمارباز پناه بر. مردم این دیار تهیتر از آناند که همچون من و تو به قلم اسطوره های روسی روی آورند، تا باشد این فخر فروشیها و ابتذال زیستن هایشان، توقعی بر فاخر جستن نیست!
بتهوون نواز و زمرد آویز و به آیینه خفا اکتفا نما، گرگان ماتمزده را حاجت رقص و اواز نیست.
شاخه رزی نثار رود ساز و نامهای نویس، جبهه جنگ انسانیت سنگر سرگردهای دلمرده جسارت است و سربازان جانباخته نسل صداقت را دیگر بقایی نیست.
در شیپور هلاکت دَم و از عقبنشستن زندگان انگشتشمار دمزن، بیصدا درد کشیدن و کنج سکوت ریق رحمت سر کشیدن، بِه از تیرباران کلاشینکف دلشکستنها بر آواره صاحبدلان آکنده از غم.
در آغوشم گیر و در قبرم گذار، قبرستان مردگان شرف دارد به شورهزار دودالود آدمی..