نمیدونم براتون از علاقه وحشتناکم به پیانو تاحالا گفتم یا نه... این پتانسیل رو دارم یه ویدیو رو هزار بار پلی کنم، فقط به خاطر اینکه روی پس زمینش پیانو داره، یا بدتر از اون، از یه پیانیست باشه...
غیر منطقی و عجیبه... ولی از بچگیم مثل یه مورفین بود روی دردام، همون چند درصد ارامش تو کل وجودم پخش میشد...
شاید به تعداد انگشت های یه دست پیانوی واقعی از نزدیک ندیدم. و غم انگیزه، حتی یک بار هم بهش دست نزدم... :) از دوستان و افرادی که پیانو میزنن شنیدم اولین باری که کلاویه های پیانو رو لمس کردن یه حس فراتر از کلمات بوده که بخوان توصیفش کنن...
اگه شما پیانو میزنید بهم بگید چقدر تصورم درسته... :)
یه حسی که آدم با جسارت نزدیک پیانو میره و یه نیم نگاه به اطراف میندازه ، بعد لباس مشکی بلندشو مرتب میکنه و آب دهنشو قورت میده. حالا فقط چند سانت مونده... انگشتان لرزونش رو با تردید نزدیک میبره و سطح سرد و صاف کلاویه رو لمس میکنه... جوری که توی نور دو تا خش ریز معلومه و کیبورد از تمیزی برق میزنه... انگار داره روی آب راه میره، هی دستشو میکشه روی صفحه و از اختلاف سطح و تغییر جنسی که حس میکنه به خاطر فاصله میانی دکمه ها، حس خنکی کل وجودش رو می گیره...
بله درسته، شاید ما درمورد پیانو حرف نمیزنیم...
اولین صفحه کتابی که خواند، اولین بار پابرهنه دویدنش در ساحل، اولین وزش باد میان موهایش،
و بی پرده تر از همیشه... اولین بار، آغوش او.. :)