از آینده می ترسید؟ آیا وقتی به آینده فکر میکنید احساس بدی دارید؟ آیا این اتفاق در مورد روزهای جدید، تولدها یا تغییرات فصلی بدتر میشود؟ این طبیعی است، مغز ما برای مدیریت تهدیدها تکامل یافته است. برای یادگیری 3 قدم ساده برای مدیریت این حس پیشگویی و ترس با تاب روان همراه باشید.
احساس خطر ما از پیامهای آخرالزمانی که ما را احاطه کردهاند، بیشتر میشود. اما این پیامها وجود دارد زیرا ما از آنها پذیرایی میکنیم. وقتی میدانید مغز شما چگونه کار میکند، میتوانید از این همه رستاخیز فرار کنید.
تفکر روز رستاخیز به آگاهی ما از مرگ ما بستگی دارد. وقتی به آینده فکر میکنید، میدانید که روزی بخشی از آن نخواهید بود. شما با مغز کلامی خود آگاهانه فکر نمیکنید، بنابراین به دنبال راه دیگری برای توضیح حس ترس و وحشتی هستید که بر سر شما میآید. شما سیستم اقتصادی، نظام سیاسی و سیستم مراقبت های بهداشتی را مقصر میدانید.
وقتی بدانید که احساسات تهدید آمیزتان از کجا آمدهاند، قدرت بیشتری روی آنها دارید. مغز کلامی پیچیده شما در بالای ساختارهای مغزی قرار دارد که همه پستانداران در این مورد با هم اشتراک دارند. مغز پستاندار شما نمیتواند به شما بگوید که به چه چیزی با استفاده از کلمات فکر میکند، زیرا نمیتواند این زبان را پردازش کند، به جای کلمات با مواد شیمیایی به جهان پاسخ میدهد. هنگامی که یک تهدید بالقوه را میبیند، کورتیزول را آزاد میکند و این احساس را ایجاد میکند که بقای شما در معرض خطر فوری قرار دارد.
حیوانات روی اطلاعاتی که به حواسشان میرسد تمرکز میکنند زیرا آنها نورون کافی برای ساختن اطلاعات خود را ندارند. پوسته بزرگ انسانی میتواند به جای تکیه بر ورودی های خارجی، تصاویر را در داخل ایجاد کند. پوسته شما میتواند این آگاهی را ایجاد کند که خواهید مرد، و هرکسی که دوست دارید نیز خواهد مرد. این مغز پستانداران شما را وحشت زده میکند زیرا برای تقویت بقا تکامل یافته است. هنگامی که یک تهدید بقا را حس میکند، کورتیزول احساس هشدار در تمام بدن ایجاد میکند.
مغز ما به گونه ای طراحی شده است که از تهدیدها بیاموزد. شما دوبار اجاق گاز داغ را لمس نمیکنید زیرا کورتیزول شما در همان بار اول دانش مربوطه را مخابره میکند. هر بار که خود را با ترس مواجه میکنید، مسیر عصبیای را میسازید که به شما در مورد وقوع سرنوشت بد قریب الوقوعی هشدار میدهد. مسیرهای عصبیای که در جوانی خود ساختهاید، بزرگراههای بالای مغز شما به دلیل وجود میلین است، بنابراین آسیبپذیری جوانی شما هسته اصلی شبکه عصبی شماست.
اجداد ما هیچ روش تشخیص پزشکی بلد نبودند، بنابراین نمیتوانستند بدانند آیا یک درد ایجاد شده ناشی از سرطان است یا نه. مردم در خانه میمردند، به همین دلیل کودکان با مشاهده مرگ و میر انسان ها آن هم معمولا از یک جای خواب یکسان بزرگ میشدند. امروز به ما آموزش داده میشود که «جامعهمان» را بخاطر احساسات تهدیدآمیزمان مقصر بدانیم، بنابراین دیدن این تصویر بزرگ مفید است.
چگونه میتوانید از این حلقه فرار کنید؟
در اینجا سه مرحله ساده وجود دارد که میتوانید برای مخابره مجدد شواهد خود از رستاخیز استفاده کنید.
یاد گرفتم که هنگام بازدید از والدین پیرم، هشدار های داخلی خود را مدیریت کنم، (من به طور ناگهانی از یک احساس بسیار بد آگاه شدم که شاید برای شما بسیار آشنا به نظر برسد.) اما من متوجه شدم که پدر و مادرم مثل همیشه تلویزیون را به صدا در میآورند و گوش من دائماً در معرض پیام های تهدیدآمیز در حالت واقعی و غیر واقعی قرار داشت. من به آن استرس اضافی احتیاجی نداشتم!
من نمیتوانستم آن را در خانه والدینم کنترل کنم، اما از آن لحظه به بعد ابتکار عمل را گرفتم تا گوشم را از پیام های روز رستاخیز در هر زمانی که ممکن بود محافظت کنم. من مصرف رسانه ای خود را با دقت بررسی میکنم و پیام های روز رستاخیز را فیلتر میکنم. شما ممکن است فکر کنید که این کار همه دریافتی ها را از بین میبرد، و قطعاً چیزهای زیادی را از بین میبرد. من زمان زیادی را صرف یافتن ورودی های مثبت میکنم، اما زمان در همین اوقات به خوبی سپری میشود زیرا باعث افزایش انرژی زندگی من میشود.
وقتی مغز شما سیمی است که به سمت افکار منفی میرود، پیدا کردن پیامهای مثبت کار سختی است. شما باید فعال به نظر برسید، و این ممکن است احساس صادق نبودن و جانبدار بودن بدهد. شما باید به خودتان یادآوری کنید که تنها جبران کننده تفکر منفی تان در حال حاضر خودتان هستید.
خبر خوب این است که افکار مثبت کوچک هم برای تغییر شما از ترشح مواد شیمیایی تهدید آمیز به مواد شیمیایی شادی بخش کافی است. دوپامین با هر قدم به سمت برآوردن نیازهای بقای شما میکوشد. قدم بردارید، و شما به تحریک ترشح دوپامین ادامه داده و در ساخت مسیر برای تحریک دوپامین آینده ادامه خواهید داد. برای داشتن احساس خوب نیازی به نجات دنیا از آخرالزمان نیست.
در اینجا یک مثال ساده وجود دارد. شلوار و کفش راحت و روزمره من سال گذشته فرسوده بود. من آنها را جایگزین کردم، اما موارد جدید واقعاً راحت نبودند، بنابراین من به کارهای قدیمی بازگشتم. هر وقت لباس میگرفتم، علائمی را میدیدم که راحتی من در آخرین جفتهای آنها بود. این باعث ایجاد احساس اتمام زمان میشود، هرچند که من آگاهانه اینطور فکر نمیکردم.
وقتی فهمیدم مدار آسیب پذیری خود را تحریک میکنم، تصمیم گرفتم جهت گیری آنرا تغییر دهم. شلوارهای گشاد را تهیه کردم و وقت خود را در کفش های جدید سپری کردم. این باعث شد در مواجهه با افول و سقوط به جای درماندگی احساس قدرت کنم. این کار دنیا را نجات نداد، اما مرا از احساس غلط تهدید آزاد کرد.
حیوانات به طور مداوم با تهدیدهای بقا روبرو هستند، اما از ترس خشکشان نمیزند. آنها به سادگی به مهارت های بقای خود اعتماد دارند. وقتی یک غزل بوی شیر را احساس میکند، به جای اینکه بدست شیر بیافتد، روی مسیر فرار تمرکز میکند. یک بز کوهی به جای وسعت بیکران کوه، بر جای پای کوچک تمرکز دارد.
یک حیوان انتظار دارد از گرسنگی و شکار فرار کند زیرا قبلاً این کار را کرده است. شما می دانید که روزی این حیوان خواهد مرد. پوسته بزرگ شما را قادر میسازد تا تهدیدات را پیش بینی کرده و از این طریق فرار کنید. اما در ترس فرو خواهید رفت اگر ردیاب پیشرفته تهدید خود را با ااعتماد به مهارتهای خود خسته نکنید.
شما میتوانید به جای غرق شدن در کورتیزول، زندگی خود را با لذت دوپامین پر کنید. و میتوانید نکات بسیاری در مورد این را در کتاب من، «علوم مثبت» بیابید: با تغییر شیمی مغز الگوهای خود را متوقف کنید.
منبع: تاب روان