دقت کردی آدما وقتی به رها کردن و وابسته نبودن فکر میکنن ، چقدر براشون سخته؟ انگار حس میکنن زمان کمی دارن ، کار های زیادی هست که انجام ندادن ، گمشده هایی هست که هنوز پیدا نکردن. در نتیجه با خودشون صادق تر میشن.
یادداشت های نامربوط :
میگفت من به شرایطی که تو داری غبطه میخورم. با تعجب بهش خیره شدم. امکاناتی که برای من ذره ای اهمیت نداشتن باعث میشدن اون فکر کنه اگر بهشون برسه انسان خوشحال تری خواهد بود. من هم فکر می کردم اگر خانواده ای مثل خانواده ی اون داشتم خوشبخت ترین آدم روی زمین بودم. ما به هم نگاه می کردیم و نداشته هامون ناخوداگاه جلوی چشم هامون می اومد. و هیچ کدوممون خوشحال نبودیم. چیزی مثل -خوبه.اره.خیلی خوبه اما ، اون بیرون اتفاقات بهتری هم هست. میتونه خیلی خوب تر از این باشه.-
فکر میکنم برای مردن زیادی جوونیم. هنوز خیلی چیزا رو تجربه نکردیم. هنوز خیلی از
روزا رو زندگی نکردیم. برای لمس کردن مرگ ، خب ، ما هنوز زمان داریم.
صحبت از کار هایی بود که به خاطر خانواده ی سخت گیر قادر به انجامشون نیستیم. وقتی از عقایدش میگفت اضافه کرد : -اون بهم گفته من قراره برم جهنم ، چون هیچی از دین و خدا نمیفهمم- و من ساکت موندم. خدایی که بخاطر طرز فکر متفاوت انسان هارو توی آتش جهنم میسوزونه. !hey stop it
-کاغذ ها نباید زنده بمونن. حرفاتو لو میدن.
-تنها تنشو موضوع زندگی اینه که بفهمیم زندگی یعنی چی؟ +خیلی مسخره ست. -ما اینو میگیم چون هنوز نفهمیدیمش.
هیچوقت با کسی که با عقیده ش بزرگ شده بحث نکن. حتی اگر خودش بخواد هم نمیتونه عوضش کنه.
با ی آدم متفاوت حرف زدم. وقتی میگم متفاوت ، منظورم این نیست که شاخ و دم داره. فقط آدم هایی هستیم که از زمین تا اسمون باهم فرق داریم. و شاید مثل اون ، من هم از نظرش فضایی به نظر بیام. این ملاقات خیلی خوب بود. وقتی فقط از یک منبع خبری از اتفاقات با خبر میشی و فقط با یک دسته از آدم ها حرف میزنی ذهنت بسته و محدود میشه.
کتاب های درسی. کنکور. تست. زمان داره از دست میره. زندگیت رو حروم نکن. درس خوندن ساده ترین کاریه که میتونی انجام بدی. آزمون های پشت سر هم. جزوه های سنگین تکمیلی. واقعا مجبورم این مزخرفات رو به خورد مغزم بدم؟ -البته که مجبوری.
شعر ها ، آهنگ ها رو جدی بگیرید. نوشت : ترک افیونی شبیه تو اگر چه مشکل است ، روی دوش دیگران یک روز ترکت میکنم. و من از فردا دیگه چنین فردی رو توی زندگیم نداشتم.
از لای پوشه های مخفی شده پیدا شد ، یادم نمیاد چرا و چه زمانی بهش گوش می دادم.اما ،
"نه میشد رفت
نه میشد موند
نه میشد درد رو آواز خوند
نه میشد ساخت
نه میشد سوخت
نه میشد زخم رو با شعر دوخت
اما من
با دردام دوستم!
زخمامومیپوشم هر روز رو پوستم
من با زنگ تو گوشم رفیقم
هر روز همرامه
هر جا که میرم"
-شروین.