تهران بدون منظره کوهها تصویرناپذیر است. کوههایی که از هر نقطهای از شهر که باشی، منظرهای بس تماشایی از آن جلوی چشمانت هستند، بهویژه در زمستان که پوشیده از برفاند و وقتی چشمانت به آنها میافتد، بهسختی میتوانی جهت نگاهت را تغییر دهی. این تصویر برای تو جذابتر هم میشود زمانی که اوقات زیادی از آخر هفتههایت را در آنجا گذرانده و خاطرات فراوانی با آنها داشته باشی.
گاهی اضطراب اینکه نکند صبح خواب بمانی و به همراهانت نرسی خواب را بر چشمانت حرام میکند. چه شیرین است لحظهای که کوله را بعد از یک هفته انتظار برمیداری و راهی میشوی و مطمئنی روزی عالی و یگانه خواهی داشت. هیچ کدام از لحظاتی که در کوه بودی شبیه هم نبوده و برای تو همیشه تازگی داشتهاند. دیگر حتی آنی به کار و مشکلات زندگی نمیاندیشی و لحظاتت سرشار از اکنون میشود.
تعداد افرادی که آخر هفتههای خود را در کوههای تهران سپری میکنند کم نیستند؛ از دارآباد تا کلکچال، از دربند تا درکه، از توچال تا بند عیش... برخی هستند که با کوهستان انس و الفتی خاص دارند. اینها کسانی هستند که بهندرت آخر هفتهای را در جایی غیر از کوه گذراندهاند. وقتی پای صحبت آنها مینشینی، اعتراف میکنند که فقط به دنیا آمدن فرزندان یا ازدواجشان مانع آمدن آنها به کوه شده است. به نظر من علاقه این افراد به کوه ستودنی است. این عده را باید کوهدوست نامید تا کوهنورد شاید که خود کوهستان بیشتر از نوردیدن آن برایشان جذابیت دارد.
خیلی از آنها حتی خود را از داشتن همراه بینیاز میدانند. آنها کوهستان را نه محیطی برای ورزش و پرورش جسم که مکانی برای بازیابی روح و روان میدانند. شاید هم یک جورهایی معتاد کوه باشند و اگر عطر آن هفتهای به مشامشان نرسد، خود را افسرده مییابند و قول میدهند که در نخستین فرصت جبران این بیمبالاتی را بکنند.
البته جامعه امروز تهران خالق چنین شهروندانی نیست. نسلی که من از آن سخن میگویم، تعداد زیادی از آنها باقی نمانده است. الان هم اگر چند هفته متوالی به یکی از کوههای تهران مثل دربند بروی، حتماً این افراد را میبینی که با ذوق و شوق همیشگی با وجود سن زیاد، سرحال و سرخوش خود را برای صرف صبحانه به شیرپلا رساندهاند. آنها طوری به مناظر اطراف خیره میشوند که انگار نخستین بار است آنجا بودهاند. از روی ظاهرشان با امکانات محدودی که دارند و چوبی که بهجای باتوم در دست گرفتهاند، بهراحتی میتوانی آنها را بشناسی.
دشوار است فهمیدن اینکه این آدمها از تنهایی به کوه پناه بردهاند یا وقتی لذت و آرامش بودن با کوه را تجربه کردهاند، دیگر برایشان دشوار است جایگزینی برای آن پیدا و این خوشی را با کسی دیگر تجربه کنند و در نتیجه تنها ماندهاند.
هر فصلی از سال که باشد، طبیعت سفره پرنعمتش را به روی شما میگشاید. همراهانی از خانواده و دوستانت بردار و برای داشتن یک روز تکرارنشدنی به کوه برو و آرامش آن را تجربه کن، ولی مراقب باش معتاد آن نشوی. اعتیاد به هیچ چیز خوب نیست، حتی اگر از نوع کوه باشد.