مهری تقی پور
مهری تقی پور
خواندن ۳ دقیقه·۳ سال پیش

دیوار جادویی

من همیشه مخالف خریدن جهیزیه برای دخترها بوده‌ام. به نظرم خیلی منصفانه نمی‌آید که پدر دختر در زمان ازدواجش مجبور باشد سرمایه بسیاری را که قطعاً با خون دل به دست آورده است، به قول عوام برای سربلندی دخترش، صرف خریدن لوازم خانه برای او کند.

تا اینکه برادر بزرگ‌ترم خواست ازدواج کند؛ آن هم با یک خانم بسیار با‌سلیقه و البته سخت‌پسند و از آن تیپ‌های شخصیتی که در جامعه به آنها می‌گویند: «هنری.»

این زوج که در واقع متشکل از برادر من و خانمش بودند، با هم قرار گذاشتند که تمام وسایل خانه نوپایشان را دست دوم تهیه کنند. چیزی که شنیدنش برای خیلی‌ها هنوز هم عجیب است: «مگه می‌شه خونه عروس و دوماد وسایل نو نداشته باشه!»

اما من با کارشان موافق بودم، هم به خاطر جریان نخریدن جهیزیه و هم اینکه می‌دانستم تمام حافظان محیط زیست به شدت خرید وسایل دست دوم را توصیه می‌کنند (پیش خودمون باشه که یه جورایی من خودم رو تو دسته اینا هم قرار می‌دم). بازیابی اسباب و لوازم و استفاده دوباره از آنها یعنی تولید زباله کمتر و کمکی شایان به طبیعت و زمین. حتی شنیده بودم که در اروپا خیلی‌ها برای پیدا کردن وسایل آنتیک که هوش از سر آدم می‌برد، تنها به سراغ وسایل دست دو می‌روند. ولی به نظرم بعید می‌رسید که بتوان چنین فکری را در ایران عملی کرد.

یادم است پیش از اینکه برای اولین بار به خانه‌شان سر بزنم، هیجان غریبی داشتم. تصور می‌کردم یک خانه با امکانات نصفه و نیمه و درب و داغان چطور می‌تواند باشد و زود تصویری را که توی ابرهای بالای سرم شکل می‌گرفت، با دستم پاک می‌کردم.

خانه این زوج قرار نبود مثل بقیه که در عرض یکی دو هفته همه چیز را می‌خرند و شب پیش از عروسی آنها را در نهایت بی‌قوارگی می‌چپانند توی هم، فقط برای اینکه آبرویشان جلوی فامیل حفظ شود، بنا شود. خانه آنها می‌خواست تدریجی شکل خود را بیابد.

از خانه برایتان بگویم که چطور با دیدن وسایل آن چشمانم از تعجب گرد شد. بُهتم وقتی بیشتر شد که یخچال قرمز خوش‌رنگ یکی از بهترین برندهای ایتالیایی را در گوشه آشپزخانه‌شان دیدم. چند دقیقه‌ای با دهان باز نگاهش می‌کردم و فکر می‌کنم بقیه هم هر چقدر خودداری کرده باشند، نتوانسته‌اند واکنشی بهتر از من نشان بدهند.

همان موقع بود که شستم خبردار شد باید چوب جادویی در کار باشد. از خانم برادرم پرسیدم: «ببینم شما که می‌گفتید می‌خواید همه چیز خونتون رو دست دوم بخرید، اون وقت این یخچال آس رو از کجا آوردید؟ نکنه گنج پیدا کردید و ما خبر نداریم!»

گفت: «از تو دیوار.»

به شوخی گفتم: «دیوار؟ منظورت کدوم دیوار؟ همین دیوار مهربانی که یه چند وقتیه می‌گن نداری بردار، داری بذار.»

گفت: «نه بابا!! سایت دیوار رو می‌گم.»

گفتم: «یه کم از #ازدیواربگو ببینم.»

شروع کرد به توضیح دادن: «یه وقتایی هست که مردم مجبور می‌شن سرپرستی وسایلی رو که حتی ممکن اون‌ها را دوست داشته باشن، به یکی دیگه واگذار کنن. این اتفاق می‌تونه دلایل مختلفی داشته باشه مثل مهاجرت، نداشتن فضای کافی، از دست دادن کاربردش برای اون‌ها و حتی داشتن نیاز مالی. اینجاست که وجود سایتی مثل دیوار کارگشاست. تو وسیله رو می‌ذاری برای فروش، بقیه عکس‌هاش رو می‌بینن، بعد میان وسیله رو از نزدیک می‌بینن و بعد هم می‌خرنش. به همین سادگی.»

گفتم: «آخه کدوم آدم عاقلی این یخچال با رنگ اسرارآمیزش رو می‌ده به یکی دیگه؟»

گفت: «اتفاقاً صاحب این یخچال یه زوج بودن که می‌خواستن مهاجرت کنن. ما هنوز هم باهاشون در ارتباطیم و دوستای خوبی برای همدیگه شدیم.»

حیرت من به همان روز ختم نشد. چون هر بار که به خانه‌شان می‌روم، با حجمی از وسایل برازنده و البته دست دوم مواجه می‌شوم که پیدا کردن نوی آنها با وضعیت اقتصادی ما غیر ممکن است. چیزهایی که در خانه هیچ عروس و دامادی ندیده‌ام و هر کدام داستان و عقبه‌ای را همراه خود به خانه آنها آورده‌اند که بخش زیادی از جذابیت خانه‌شان را تشکیل می‌دهد.

ازدیواربگوسایت دیوار
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید