شاید برای شما هم اتفاق افتاده باشد. اینکه با دقت تمام و طبق هدفگذاری بلند مدت و کوتاه مدت برای یک روز خود برنامه ریزی کرده باشید. آنهم با اولویت بندی کارهای روزانه. اما از قضا اصلا حوصله انجام هیچ کدام از چند کار مهم امروزتان را نداشته باشد. آن وقت است که شروع میکنید به انتقاد از خودتان. که تو اصلا نمیتوانی.تنبلی.عرضه نداری به اهدافت برسی.اصلا نمیرسی.و از این دست انتقادها.غافل از اینکه گاهی (فقط گاهی) باید نفس را ها کنیم تا حرف خودش را به کرسی بنشاند.که برتری اش را نشان بدهد. که طغیان کند .
نفسمان برای آرام گرفتن گاهی به کمی طغیان(البته در حدود چهارچوب ها)نیاز دارد.
در این مواقع ،بهتر است که پافشاری نکنیم بر انجام اولویت های مهم روز.حتی انجام یک کار مفید کم اهمیت هم میتواند حالمان را بهتر کند.به هر حال انجام همان کار مفید کم اهمیت هم بهتر از هیچ کاری نکردن است.
بگذارید برایتان مثالی بزنم.مهرماه را باید کتاب چهارصد صفحه ای زبان میخواندم.برای بار سوم.اما رغبتی نداشتم به خواندنش.گذشت و مهر هم تمام شد ومن نخواندمش.اما حالا که فکر میکنم.میتوانستم کتاب نود صفحه ای از ریدینگ های تقریبا جالب را بخوانم.اولویت من همان کتاب چهارصد صفحه ای بود.اما همین ریدینگ ها هم میتوانست جایگزین خوبی باشد.اما نخواندمش.به خاطر وسواسی که به اولویت ها داشتم.
میبینید.گاهی دربند برنامه هایمان میشویم.
غافل از اینکه که برنامه هایمان باید در بند ما باشند.