درست یادم نمیاد که در دوران کودکی و نوجوانی چه کتابهایی خوندم یا چندتا کتاب خوندم ، البته از این بابت تقریبا مطمئنم که از بچه ها و نوجوانان امروزی بیشتر کتاب خوندم چون در آن زمان اینقدر وسایل الکترونیکی و بازی کامپیوتری نبود اما چیزی که میخوام بگم اینه که در دوران نوجوانی علاقه به داستانهای ترسناک داشتم کمااینکه هنوز هم تمایلم به خواندن داستانهای ترسناک یا تماشای ویدیوها و کلیپ های ترسناک کم نشده و چه بسا بیشتر هم شده اما تفاوت عمده اون این هستش که الان واقعیت برایم جذابیت بیشتری داره تا داستانها و فیلم های ترسناکه فانتزی... درست یادم نمیاد که در دوران کودکی و نوجوانی چه کتابهایی خوندم یا چندتا کتاب خوندم ، البته از این بابت تقریبا مطمئنم که از بچه ها و نوجوانان امروزی بیشتر کتاب خوندم چون در آن زمان اینقدر وسایل الکترونیکی و بازی کامپیوتری نبود اما چیزی که میخوام بگم اینه که در دوران نوجوانی علاقه به داستانهای ترسناک داشتم کمااینکه هنوز هم تمایلم به خواندن داستانهای ترسناک یا تماشای ویدیوها و کلیپ های ترسناک کم نشده و چه بسا بیشتر هم شده اما تفاوت عمده اون این هستش که الان واقعیت برایم جذابیت بیشتری داره تا داستانها و فیلم های ترسناکه فانتزی...
کتاب بچه های خاص خانه خانم پریگرین یا بچه های عجیب و غریب یتیم خانه خانم پریگرین نوشته رنسام ریگز ، آخرین کتاب ترسناکی بود که خواندم ، کتابی که سطح فانتزی بالایی داره و شاید اگر در سنین کمتر میخوندم برام جذابیت بیشتری داشت ، اما با اینحال کتاب رو که از سایت طاقچه خریده بودم ، به پایان رسوندم تا ببینم انتهای داستانی که جیکوب ، پسر نوجوانی که در آن نقش اصلی رو در کنار پدربزرگش داره ، به کجا میرسه...
پدربزرگی که خود جیکوب اینگونه توصیفش کرده که ؛ «بابابزرگ پورتمن جالب ترین شخصیتی بود که میشناختم، او در یک یتیم خانه بزرگ شده بود ، در چند جنگ شرکت کرده بود ، از اقیانوس ها با کشتی بخار و از بیابان ها با اسب گذشته بود ، در سیرک برنامه اجرا کرده بود و در مورد تفنگ ها ، دفاع شخصی و بقا در طبیعت همه چیز میدونه و به سه زبان هم مسلط هستش...»
داستان اصلی کتاب هم حول ماجراها و اتفاقاتی است که پدربزرگ قبل از مرگش تعریف کرده بود و خیلی ها اون رو خیالاتی و خرافاتی میدونستن اما بعد از مرگش اتفاقی میوفته که همه چیز رو عوض میکنه که پیشنهاد میکنم کتاب رو بخونید تا ببینید چه اتفاقی در نهایت برای جیکوب افتاد و آیا تونست جاهایی که پدربزرگ درباره آنها صحبت کرده بود رو پیدا کنه یا خیر...؟؟؟
موضوع مهمی که در داستان بچه های خاص خانه خانم پریگرین مطرح بود ، این هستش که با توجه به توانایی های متفاوت هر یک از بچه ها ، این حس رو به خواننده القا میکنه که آن گروه و جمعیتی موفق خواهد بود که در کنار اتحاد و دوستی که دارند ، از چندین توانایی متمایز هم برخوردار باشن تا در مواقع لزوم بتونن از اون استفاده کنن و مکمل هم باشن...
در پایان یک درس بزرگی که کتاب بچه های خاص خانه خانم پریگرین به ما میده ، اینه که خانواده ها باید بیشتر به استعدادها و تخیلات کودک و نوجوان خودشون اهمیت بدن و نباید اونها رو نادیده بگیرن تا بتونن موارد درست رو شناسایی کنن و به کودک و نوجوان توانایی پرورش اون رو بدن تا بتونه از استعداد و تخیلاتش به بهترین نحو استفاده کنه و مانند پدر و مادر جیکوب نباشن که او رو نادیده گرفتن و او بیشتر به سمت پدربزرگ متمایل شد و بعد از مرگش هم برای پیدا کردن اسرار پدربزرگ و انچه در ذهن داشت مجبور به دوری از خانواده خود شد...
اگر به داستان فانتزی و ترسناک علاقه دارید ، حتما کتاب بچه های خاص خانه خانم پریگرین رو بخونید چون بنظرم هر کتابی ارزش یکبار خواندن رو دارد...
این مطلب برای شرکت در چالش کتابخوانی طاقچه تهیه شده است