من یارتوهستم تو یار که شدی
دردام تو هستم تو مست که شدی
جان رفته زدستم تو وصل که شدی
صدنامه نوشتم جوابش ننوشتی
من شعر سرودم نخوانده گذشتی
من عاشقت هستم تو عاشق کی هستی
من دل به دلت بستم تو دل به کی بستی
تو کم شدی وکمرنگ من با که بگویم
تو ردشده ای از من رسما به که گویم
گویم که دلخسته کند گریه نمیفهمی
گویم بال بال زده ام پشت دربسته نمیفهمی
من از تو شدم خسته نمیفهمی
دردی گره افتاده بربدنم بازکن در نمیفهمی
پژمرده شدم بیمار و گرفتار
از عشقی که دارم به یک مار
شاعر: قلم صاف