من با نوشتن در اینجا، هدفهای زیادی رو دنبال میکنم.
معرفی حقیقت هگل و البته حفظ و رفع هگل یکی از اهداف اولیهام بود. هنوز کامل نشده. اما فکر میکنم موفق شدم نشون بدم با چه غولی (البته در حوزه تفکّر) طرفیم.
این مدت ضمن بحث با افراد مختلف با دیدگاههای متفاوت و گاهاً متضاد، به این نتیجه رسیدم که امروز این کشور به یه فقه جدید هم نیاز داره.
یه فقه جدید که با استفاده از منطق هگل به دست داده بشه.
من میخوام در آینده و قدم به قدم به سراغ قرآن برم و اصول و فروع احکام قرآنی رو استنتاج کنم.
شاید کسی فکر کنه در حد این کار نیستم. به اینها باید بگم، من وقتی دو سال پیش هگل رو دست گرفتم، یه عده بودند که دقیقا عقیده داشتند من در حدی نیستم که هگل رو بفهمم.
خلاصه اینکه فکر نمیکنم این چیزها (حداقل برای من) غیرممکن باشه.
البته خیلی خوب میشه اگه از همین اول کار بحث و جدل شروع بشه. هر نقدی باشه، پذیرا هستم. اگه ببینم کاری که میخوام بکنم خودمتناقضه، ازش دست خواهم کشید.
البته لازم به ذکره که یه فقه شیعی (من امامت و اگه اشتباه نکنم، عدل رو قبول دارم).
این متن قدم سوم در این مسیره.
اما دوست دارم اینجا قدم دوم و اول رو هم در معرض دید عموم قرار بدم.
قدم دوم
(این قدم یه مکالمه است بین من و سجاد. یعنی محصول مشترکه.)
من: «قرآن کتاب قانونه و از اصول و فروع تشکیل شده.
اصول همین مواد کلی قانونی خودمونه و فروع تبصرههاییه که برای شرایط استثنا وضع میشه.
اما مشکل اینه که همه این اصول و فروعشون به صورت درهم بیان شدند.
حالا من میخوام در آینده برم سراغش و اصل و فرع رو از هم جدا کنم اما با استفاده از اصول.
یه سوال.
تا حالا اینجوری بهش فکر کرده بودید؟»
سجاد: «اری
مثلا حجاب حکمش که توی قران اومده میشه فروع
ولی اصلش یعنی همون تمایل دادن افراد جامعه از لذت های سطح پایین به سمت ارزش های والاتر و هموارتر کردن مسیر کمال و سعادت افراد»
من: «البته حد حجاب، فرعه.»
سجاد: «خب میگن چون توی قران حدش رو واضح بیان کرده
پس همونه تا ابد هم همون می مونه»
من: «منظورم اینه که قرآن رو به چشم کتاب قانون ببینی.
قرآن کتاب قانونه.
قرار نیست حکمت مطلق رو عرضه کنه.
فلسفه حکمت مطلق رو آشکار میکنه
چون کتاب قانونه نه حکمت مطلق، تمام احکامش مطلق نیستند.
یعنی مثلاً حد حجاب مطلق نیست»
سجاد: «برای این مورد توی ویرگول مطلبی ننوشتید؟
خب کتاب قانون رو باید طبق قوانینش عمل کرد درسته؟
مثلا اگه نوشته از چراغ قرمز رد نشو
نباید رد شد»
من: «اینجا و اونجا اشاراتی داشتم اما هنوز مطلبی رو بهش اختصاص ندادم
همین قانون خودمون رو نگاه کن.
ما یه سری قوانین داریم که غیر قابل تغییراند. قانون اساسی شامل این قوانین ابدی میشه.
اما مجلس هر روز متناسب با شرایط زمان یه سری قوانین جزئی وضع میکنه.
قران شامل هر دو دسته قانونه. یه سری از احکام قران دقیقا قانون اساسی جامعهاند و یه سریهاش همین قوانین جزئی اند.
منتها همه اینها به صورت درهم و برهم در قران جمع شده.»
سجاد: «الان مثلا حجاب جزئی میشه یا کلی؟
چون حد حجاب رو به وضوح بیان کرده فکر کنم جزئی باشه
بعد اگه جزئی باشه تا ابد افراد باید در چهارچوب همون حدود باشن؟»
من: «خود حجاب یه اصله. یعنی لازمه آزادی انسان اینه که همیشه حدی از حجاب رو داشته باشه.
اما اینکه این حدش چقدر باشه، بستگی به شرایط زمان داره.
قران کتاب قانونه.
اصل حجاب رو به رسمیت شناخته.
اما از اونجایی که برابری زن و مرد هم براش اصله، حجاب لازم برای زن و مرد رو یکسان گرفته.
به هر دو گفته نگاهشون رو کنترل کنند و خودشون رو در پشت یه پرده پنهان کنند.
این حدی که برای زن تعیین شده، عین همین لباسیه که مردهای عرب امروز میپوشند.
حالا امروز هم باید همین باشه. اگه موی مرد آزاده، موی زن هم میتونه آزاد باشه.
اما دستورات بیشتری هم برای زن تعیین شده که بیشتر خودش رو بپوشونه.
این هم احتمالا به هیزبودن مرد عرب برمیگرده.
حالا اگه نظام اسلامی محمد، موفق بشه انسانی (مرد و زن فرقی نداره) تربیت کنه که نگاهش رو کنترل کنه، مثلا مردی تربیت کنه که در زن به دنبال جذابیتهای ظاهری نباشه، اون وقت میشه در پوشش مرد و زن هیچ تبعیضی قائل نشد.
مفهومه چی میگم؟
من میخوام اینجوری پایههای یه فقه جدید رو بذارم.
فهمیدی میخوام چه کار کنم؟»
سجاد: «اره قبول دارم
منم نظرم دقیقا همینه
نه تنها من بلکه اکثریت نظرشون اینه
و تازه این تغییر نکردن مرزهای حجاب و احکام دیگه و بخصوص با توجیحات و دلایلی که میارن یه جورایی داره جامعه رو به ابتزال می کشونه
یعنی عملا داره نتیجه عکس میده
ولی خب درحال حاضر قشر مذهبی و دینی جامعه بخصوص مراجع تقلید و... انعطاف پذیر نیستن
میگن چون توی قران واضح بیان شده که حجاب برای خانوم ها چطوری باشه باید همین باشه و همینم بمونه تا ابد
همینکه یکی از بخش های قران توضیح داده تا مچ دست پوشیده باشه و گردی صورت فقط پیدا باشه و...»
من: «من میخوام یه فقه جدید ایجاد کنم و با مراجع تقلید وارد جدل بشم.
البته لازمه این جدل اینه که در بین عموم جامعه، یه قشر قابل توجهی فقه من رو قبول کنند.
یعنی قرآن رو اینجوری که من میگم، بفهمند.
شما الان میفهمی من چی میگم.
هر چقدر افراد بیشتری بفهمند، من قادر خواهم بود وارد جدل بشم.
البته جدل در صورتیه که نخوان از مواضعشون کوتاه بیان.
اگه حاضر بشن عقلانیت به خرج بدن، شورا خواهیم داشت.»
قدم اول
این قدم هم یه مکالمه است بین من و کاربر حقجو. بعد از اینکه «اصل و فرع حجاب» رو نوشتم، کاربر حقجو پرسید:
«سلام علیکم. اقای مصیبی عزیز. برای تشخیص همین حکم خدای متعال و امکان تمیز دادنش از عرف جامعه و یا حکم همیشگی، علم دقیقی وضع شده به نام فقه. میدانید که در همین فقه ما بسیاری از احکام به عرف وابستهاند. (حتّی بیشتر از اهل تسنّن). پس جمود اخباریگری توسّط مجتهدین شیعه مردود است.
مهمترین نکتهای که به نظر من باید شما به آن توجّه کنید آن است که هر علمی، حیطهی عملکردی خودش را دارد. فقه هم لوازم و اصول عقلیای را به کار میبرد تا بتواند حکم خدای متعال را کشف کند. اینکه شما با فلسفه یا منطق به احکام الهی بنگرید و برایش تعیین تکلیف کنید، درست نیست.
به مانند نظر پیشینم در پست آخرتان، اینکه ما و شما حکمت حکمی را نمیفهمیم، به این معنی نیست که حکم نادرست است. و البته برای عمل به حکم، اطلاع از اینکه حکم حکم خداست کافی است. انسان باید بتواند به حکمت الهی اعتماد کند. (اگر چه اینکه اگر حکمتهایی چه از راه و نقل و چه عقل و چه تجربه برایش بیابد، قلبش نزد حکم خدا خاشع میشود.) ولی عمل به حکم الهی، بر اطّلاع از حکمتهای آن مقدّم است.»
من: «در مورد این «فقه هم لوازم و اصول عقلیای را به کار میبرد تا بتواند حکم خدای متعال را کشف کند. اینکه شما با فلسفه یا منطق به احکام الهی بنگرید و برایش تعیین تکلیف کنید، درست نیست.» چرا اینجوری فکر نمیکنید که من هم دارم پایههای یه فقه جدید رو میذارم.
فقهی که مبتنی بر یه سری اصوله که مورد تأیید عقل و قرآنه. من یه سری اصول دارم مثل توحید یا برابری زن و مرد یا حتی اصل رضایت ذهنی (ارجعی الی ربک راضیه مرضیه) که با استفاده از این اصول میرم سراغ قرآن و تشخیص میدم چی اصله، چی فرع. اینکه میگم حد حجاب فرعه، بر پایه یه سری اصول گفته شده.
میفهمید دارم چه کار میکنم؟
البته هنوز اول راهم. در تفسیر قرآن تازه کارم. اما این قدم اوله. تا چند سال دیگه کل قرآن رو تفسیر میکنم.
در مورد این «انسان باید بتواند به حکمت الهی اعتماد کند. (اگر چه اینکه اگر حکمتهایی چه از راه و نقل و چه عقل و چه تجربه برایش بیابد، قلبش نزد حکم خدا خاشع میشود.) ولی عمل به حکم الهی، بر اطّلاع از حکمتهای آن مقدّم است.» میپذیرم.
اما بالاخره ارجعی الی ربک راضیه مرضیه هم یه اصل عقلانیه. برای من اصله.
اینکه حکومت بخواد به زور توسری روسری سر مردم کنه، اشتباهه. چون اصل رضایت ذهنی رو زیر پا گذاشته. این اصل خیلی مهمه.»
حقجو: «خب این نظریات جدید باید نخست در فضای نخبگانی مطرح بشه و به بحث گذاشته بشه و نه اینکه عمومی بیان بشه.»
من: «راستش من سعی کردم با فضای نخبگانی ارتباط بگیرم، اما نخبگان پس زدند.
ببینید من تحصیلات آکادمیک ندارم. برای همین ارتباطی هم با جامعه روحانیت ندارم. سعی کردم ارتباط بگیرم. اما ترسیدند. من به این دسته از روحانیت میگم آخوند محلی.
مثلا یه بار با یه طلبه آشنا شدم که به شدت به فلسفه علاقه داشت و شروع کردیم به صحبت. از یه جا به بعد دید که علامه و ملاصدرا در برابر هگل هیچی ندارند. خودش فهمید.
اونجا ازش خواستم من رو با حوزه مرتبط کنه. البته نه اینکه لزوما بین من و اساتیدش ارتباط برقرار کنه، بلکه خودش این ایدهها رو مطرح کنه.
ترسید و گفتگو رو قطع کرد.
راه دیگهای ندارم جز اینکه اینجا بگم.
جامعه نخبگانی اگه خواست بیاد اینجا خودش بخونه.
نخواست هم به درک»