کاربری به نام مطوپیا یه سوال مطرح کرده تحت عنوان «فکر میکنی سانسور لازمه؟». جواب خودش به این سوال یه خیر قاطعه. سوال خوبیه و به نظرم بد نیست در اینجا نظر خودم رو درباره «آزادی بیان» بیان کنم.
قبل از اینکه به آزادی بیان بپردازم، یه نقد به نظر مطوپیا وارد کنم.
مطوپیا بین محدودیت و سانسور تمایز قائل میشه. به گفته خودش:
اجازه بدین اول بین سانسور و محدودیت تفاوت قائل بشیم. اینکه من تصمیم میگیرم به خواست خودم از محتوایی نگم یا دیدن و شنیدن اون رو برای بچهم ممنوع کنم، اسمش سانسور نیست. محدودیته که من بر خودم و کسی که مسئولیتش تا یه سنی با منه، اعمال کردم.
بعضیها میگند که اگر شبکهٔ اجتماعی خصوصی، تصمیم بگیره که بعضی محتواها رو نشون نده، این اسمش سانسوره، ولی بهنظرم چون در حوزهٔ مالکیت صاحب شبکه قرار میگیره، اون «خیر» که بالاتر گفتم، دربارهاش صدق نمیکنه. آقا من یه برنامه ساختم، شما میتونید توش پیام بدید؛ ولی شنبهها نمیتونید از واژهٔ «گاو» توش استفاده کنید. این حق و قانون منه و باید رعایت شه. شنبه، هرچی گاو ببینم سانسور که میکنم هیچ، بیرونتون هم میکنم.
این مثالی که زدم، برای مالکیت خصوصی بود. این مثالها شاید مصداق سانسور باشه و شاید خیلیها به اعتراض از اون شبکه برند، اما از اونجایی که صاحب برنامه، پی از دست دادن مشتری رو به تنش مالیده و اصلاً مال خودشه، مشکلی نیست. همیشه شبکههای دیگهای هست. مثالش هم جریان توییتر و ترامپ بود این چند وقت اخیر.
پس مشخص کردم، مصداقم از سانسور نهاد کنترلگر عمومی و دولتیه که «خیر» گنده میآد جلوش.
آزادی هم، تو مکتب آنارکوکاپیتالیسم، یعنی شما میتونی مطلقاً هرکاری با خودت بکنی، بهشرطی که به دیگری تجاوز نشه.
این تمایز جای سوال داره. این کاربر به گفته خودش آنارکوکاپیتالیسته. یعنی چی؟ به گفته ویکیپدیا:
آنارکو-کاپیتالیسم یا آنارکولیبرتارینیسم (همچنین آنارشیسم بازار آزاد، آنارشیسم بازار) یک فلسفهٔ سیاسی لیبرترین است که از حذف حکومت به نفع خویش فرمانی در یک بازار آزاد دفاع میکند. در یک جامعهٔ آنارکو-کاپیتالیستی، اجرای قانون، دادگاهها و همهٔ خدمات دیگر، به جای دولت و به واسطه دریافت مالیات، توسط رقابتکنندگان با بودجه خصوصی فراهم میشوند و پول نیز از طریق بخش خصوصی و بهطور رقابتی در یک بازار باز فراهم میشود. در نتیجه فعالیتهای شخصی و اقتصادی زیرمجموعه آنارکو-کاپیتالیسم در چهارچوب قوانین خصوصی تنظیم میشود و نه از طریق سیاستگذاری. در یک تعریف کلی و خلاصه شده میتوان گفت آنارکولیبرالیسم آنارشیسمی است که از مالکیت خصوصی دفاع میکند.
مساله اینه که تو جامعه آرمانی این کاربر هیچ نهاد عمومی وجود نداره که بخواد کنترل کنه؛ در این وضعیت، همه چیز خصوصیه. وقتی دولتی وجود نداره، سانسوری هم وجود نداره. در این جامعه، هر کسی بدون اینکه سانسور کنه، هر طور دلش بخواد محدودیت اعمال میکنه. مثلا من به عنوان مالک رسانه الف از مدیر فلان شرکت خصوصی ب که در زمینه مواد غذایی فعالیت میکنه، رشوه میگیرم و در ازاش اجازه نمیدم در رسانههای تحت نفوذ من، هیچ نقدی بر شرکت ب وارد شه. مثلا شرکت ب آشغال به خورد مردم میده، اما من اجازه نمیدم کسی در این مورد صحبت کنه. مطابق نظر مطوپیا، این وضعیت سانسور نیست. من فقط محدودیت اعمال کردم. حالا شرایطی رو فرض کنید که مالک ب نه فقط من، بلکه کل رسانهها رو خریده. مطابق نظر مطوپیا، این وضعیت سانسور نیست، رسانهها فقط محدودیت اعمال کردند و حقّ دارند چنین کاری انجام بدهند. اما مشکل اینه که یه بچه هم میفهمه اسم این کار سانسوره.
این مثال رو فقط زدم تا تناقضات موجود در این دیدگاه رو نشان بدم. بهتره که کاربر مطوپیا جوابی برای این انتقادات داشته باشه.
حالا بریم سراغ آزادی بیان. آزادی بیان خیلی ساده یعنی اینکه فرد آزاد باشه تا عقایدش رو با استفاده از ابزارهای مختلف به سایر افراد منتقل کنه. قبول دارم چنین چیزی درسته و شکی نیست لازمه جامعه آزاد، آزادی بیانه. اما بر اساس تجربه دیدم که به خصوص بین کاربران شبکههای اجتماعی یه درک غلط از آزادی بیان وجود داره؛ یعنی طرف هر مزخرفی دلش بخواد میگه ولی وقتی نقد میشه، به جای جوابدادن به انتقادات، یا بلاک میکنه یا نادیده میگیره یا (اگه از سلبریتیها به حساب بیاد) هوادارانش رو به جان فرد منتقد میاندازه. و در عین حال، معتقده ندادن جواب منتقد هم بخشی از آزادیه. یعنی من به عنوان یه انسان آزاد حقّ دارم تا هر جا که دلم خواست در یه بحث شرکت کنم. این منجر به این میشه که فرد هر جا که بحث به ضررش بود، تحت عنوان آزادی، از ادامه بحث انصراف بده. مطابق این درک از آزادی بیان، افراد مجازند هر مزخرفی بگن بدون اینکه مجبور باشن جواب انتقادات رو بدن.
طبیعتا این درک اشتباهه. اگه فرد آزاده تا عقایدش رو بیان کنه، باید جواب منتقد رو بده و نکته اصلی اینه که اگه جوابی برای انتقادات نداره، یعنی اگه عقاید فرد خودمتناقض و در نتیجه، باطل باشه، باید از عقایدش دست برداره و این رو به طور رسمی اعلام کنه. همانطور که از اول آزاد بود تا عقاید باطلش رو منتشر کنه، اگه کسی بطلان عقایدش رو اثبات کرده، باید رسماً اعلام کنه که از این عقاید دست کشیده.
قبلاً گفتم شورا ادب است. آزادی بیان هم به ادب نیاز داره. یعنی فرد همانطور که به هنگام غذاخوردن آدابی رو رعایت میکنه، به هنگام بحث و گفتگو هم لازمه ادب داشته باشه. این ادب از این جنسه که فرد به قدری فرهیخته باشه که وقتی کسی اثبات کرد در اشتباهه، این اشتباه رو بپذیره و خودش رو اصلاح کنه. لازمه آزادی بیان اینه که افراد حاضر باشند شورا کنند.
این ادب آموختنیه و طبیعتا از دوران طفولیت و در درون خانواده و بعدتر، در مدرسه باید آموخته بشه.
البته من بر حسب تجربه دیدم که فرهنگ تربیتی خانوادههای ایرانی کاملا برخلاف این ادبه. برای مثال، زیاد با این مسأله مواجه شدم که کودکی که تازه راه افتاده، وقتی زمین میخوره، بزرگترها برای تسکین کودک زمین رو دعوا میکنند. این طرز تسلّی، باعث میشه یه طرز تفکر در کودک شکل بگیره که بر طبقش، کودک هر زمان که آسیبی ببینه، تقصیرات خودش رو نادیده میگیره و تمام تقصیر رو گردن طرف مقابل میاندازه. مسأله اینه: کودک وقتی زمین میخوره، مقصّر خودشه نه زمین. اما وقتی بزرگتر زمین رو دعوا میکنه بهش یاد میده هر زمان که درد و رنجی بهت وارد شد، فارغ از اینکه مسأله چی بوده، مقصّر طرف مقابله.
این فقط یه مثال بود. فرهنگ تربیتی خانوادههای ایرانی پر از این اشتباهاته، علیالخصوص نسل جدید خانوادهها که بدتر هم شدند. الان شاهد نوعی کودکسالاری هستیم که خانوادهها کودک رو در رفاه غرق میکنند. والدین تمام تلاششون رو میکنند تا کودک با کمبود (یعنی امر منفی و سلبی) مواجه نشه. کودکی که همیشه همه خواستههاش برآورده شده، طبیعتا در آینده هم وقتی وارد بحث و گفتگو بشه، طاقت شنیدن این رو نداره که در اشتباهه (طاقت مواجهه با امر سلبی).
آزادی بیان به این دلیل باید وجود داشته باشه که افراد و گروههای مختلف در جامعه اختلافاتشون رو با بحث و گفتگو در فضایی آرام و نه از طریق جنگ و جدل و در فضایی آشوبناک حل کنند (البته این بیشتر مربوط به اختلافات ایدئولوژیک میشه، وقتی پای منافع مادی میاد وسط، حل اختلاف به این راحتیها نیست). بدون ادب یا فرهنگِ شورا، آزادی بیان به ضد خودش بدل میشه، یعنی بدتر فضا رو ملتهب میکنه. یه نمونه خوب فضای توییتر فارسیه. در توییتر، گروههای مختلف به صورت کاملا قبیلهای با هم در جنگاند. در هر قبیله به تعدادی محدود رئیس یا مراد وجود داره و تعداد زیادی هوادار و تابع. در توییتر گفتگو وجود نداره. قبیلهها از طریق لایک و کامنت و بلاککردن با هم میجنگند.
در شبکههای اجتماعی کسی که جواب انتقادات رو نمیده، کسی که بلاک میکنه، کسی که نادیده میگیره، صرفاً یه مستبده. این آدم الان که قدرت نداره منتقد خودش رو نادیده میگیره، اما وقتی به قدرت برسه حتماً منتقدانش رو سرکوب و خفه میکنه. من هم به تقلید از مطوپیا یه سلام میکنم خدمت تمام مستبدان کوچولوی تو خونه: سلام بدبختها. (به جمهور افلاطون رجوع کنید)
به همین دلیل، تا زمانیکه ادبِ شورا نباشه، بهتره آزادی بیان هم وجود نداشته باشه. اما آزادی بیان لازمه و حتما باید باشه. به همین دلیل، در این شرایط، وظیفه حکومت پیش از هر چیز اینه که در مدرسه این ادب رو به کودکان آموزش بده.
البته احتمالا الان یه عده ایراد میگیرند که این برخلاف آزادی انسانه و از این جور حرفها. اما یه نکته رو باید در نظر داشته باشیم. کودک از اول بلد نیست سر سفره چطور غذا بخوره و بزرگترها به درستی ازش انتظار دارند که آداب غذاخوردن رو یاد بگیره. این آداب چه چیزهایی هستند؟ یکی اینه به سمت غذا هجوم نبره، غذا رو پخش و پلا نکنه، غذا رو اسراف نکنه، با آرامش غذا بخوره و مانند اینها. رعایت این آداب برخلاف آزادی نیست. خودِ بزرگترها هم این آداب رو یاد گرفتند و الان احساس اجبار نمیکنند.
اما اینکه چه باید کرد تا کودک آداب شورا رو یاد بگیره، طبیعتا باید طبق قاعده لقمان عمل کرد. باید فرهنگهای غلط تربیتی رو بشناسیم و برخلافش عمل کنیم. این شامل تمام برخوردهای غلط والدین (در خانواده)، معلمان، مدیران و ناظمان (در مدرسه) و مسئولان (در سطح کشور) میشه.