بعد از متنی که درباره ماکیاولی منتشر شد، با یه نفر یه بحث در مورد اخلاقیات پیش اومد. فارغ از محتوای بحث، به نظرم نوع بحث طرف مقابل نکات جالبی توش هست.
من زیاد در مورد شورا و جدال صحبت کردم. به نظرم خوندن صحبتهایی که ردوبدل شده، به مخاطب کمک میکنه بهتر بفهمه شورا چیه و چه تفاوتی با جدال داره. و از طرف دیگه، جدال نیک و بد چی هستند.
صحبتهایی که ردوبدل شده، اینجا است. اگه کسی خواست ادامه متن رو بخونه، به نظرم بهتره اینها رو ببینه. شخصی به نام «صائن» یه استدلال خلاف آورده و از اونجا به بعد بحث شروع شده.
حالا یه سری نکات هست که باید بگم.
نکته اول، هم شورا و هم جدال نوعی بحث و گفتگو هستند. اما چه تفاوتی دارند؟
اگه یه سر به آبادیس بزنیم، تو قسمت دانشنامه اسلامی، در مورد جدال میبینیم که
«مجادله در اصل به معنای اصرار در بحث و پافشاری کردن در یک مساله برای غالب شدن در رأی است»
و
«جِدالَ» از مادّه «جَدَلَ» به معنای گفتگوی توأم با نزاع است; و در اصل، به معنای محکم پیچیدن طناب است و از آنجا که طرفین گفتگوی آمیخته با نزاع، به یکدیگر می پیچند و هر کدام می خواهد سخن خود را به کرسی بنشاند، این واژه در آن به کار رفته است و با این که «جدال»، «مراء» و «حِجاج» (بر وزن لجاج) در معنا، شبیه یکدیگرند، ولی «جدال» برای باز گرداندن طرف از عقیده خود به کار می رود.»
حالا شورا چیه؟ ویکیفقه اینطور تعریف میکنه:
«در تعریف اصطلاحی کلمه "تشاور"، "مشاورت" و "مشورت" به معنای استخراج رای صحیح است، اینکه آدمی در مواقعی که خودش درباره کاری رای صحیح ندارد، به دیگران مراجعه و از عقل و تجارب آنان استفاده نماید.»
فرق شورا با جدال اینه که دو طرفی که شورا میکنند، هدفشون رسیدن به حقیقته، اما دو طرفی که جدال میکنند، قصد ندارند از حرف خودشون کوتاه بیان.
شورا بهتره، اما گاهی وقتها جدال لازمه. زمانیکه باطل نخواد از حرف خودش کوتاه بیاد، حق باید باهاش وارد جدال بشه. این جدال نیکه. البته من فرض گرفتم حق چون حقه، هیچوقت وارد سفسطه و مغلطه نمیشه (یعنی مثلا به تخریب شخصیت طرف روی نمیاره یا تکفیر نمیکنه). جدال بد هم مشخصا زمانیه که سفسطفه و مغلطه وارد کار میشه.
این کاری که این طرف انجام میده مسلما شورا نیست، جداله. البته جدال از نوع بدش. یعنی حداقل تو پیغام آخرش فقط در تلاشه تا شخصیت طرف مقابلش رو خراب کنه.
اگه دنبال شورا بود، قبل از هر چیز سعی میکرد بفهمه حرف من دقیق چیه. سعی میکرد دنیا رو از منظر من ببینه (و لازمه این اینه که فرد تجربه ازخودبیگانگی رو داشته باشه. به نظرم، اساس شورا ازخودبیگانگیه. فرد برای شورا باید از خودش فاصله بشه و از منظر طرف مقابل دنیا رو ببینه). فکر میکنم مشخصه که این دوستمون همچین کاری رو انجام نداده.
اما کارش جدال نیک هم نیست. به نظرم حتی تو جدال نیک هم (یعنی حتی وقتی که یکی از طرفین مطمئنه که حرفش حقیقت مطلقه) به جای اینکه به طرف تهمت بزنه، باید مطمئن بشه دیدگاه طرف مقابل چیه. شاید حرف طرف مقابلش یه رگهای از حقیقت داشته باشه. حتی اگه حرف طرف مقابل باطل محض هم باشه، باید بطلان حرفش رو بهش نشون بده، نه اینکه بهش تهمت بزنه.
نکته دوم، ما یه طلبه داریم که نه شورا میکنه نه جدال نیک؛ دو تا چیزی که اسلام روش تأکید داره.
این طلبه یه نمونه استثنا نیست. من روحانیهای دیگهای هم دیدم که نه شورا بلدند نه جدال نیک.
شاید یکی بگه اینهایی که من دیدم، استثنا بودند و باید به بزرگان رجوع کنم. قبول میکنم که یکی مثل شهید بهشتی با بقیه فرق داشته. اما یکی مثل مطهری رو در نظر بگیرید. مطهری بزرگ روحانیت به حساب میاد. اما کار اون هم شورا نیست. حتی جدال نیک هم نیست. من مطهری رو کامل نخوندم. اما نقدهایی رو که به هگل و مارکس داره، دیدم. مطهری سعی کرده هگل و مارکس رو نقد کنه. شاید به نظر برسه کار خوبی باشه. اما مشکل اینه که مطهری بدون اینکه خود هگل و مارکس رو خونده باشه، این دو نفر رو نقد میکنه. مطهری هگل و مارکس رو بر اساس حرف بقیه نقد کرده. یعنی عملا چیزی که نقد کرده، نه مارکسه نه هگل. و این برخلاف این توصیه است: «اطلبوا العلم ولو بالصین». مطهری به خودش زحمت نمیده بره ببینه این دو نفر دارن چی میگن. این از یه نوع سیری میاد. فقط کسی که مطمئن باشه حقیقت رو کامل در اختیار داره، دیگه به خودش زحمت نمیده بره ببینه بقیه چی میگن (و این در حالیه که علمی که هگل در اختیار داره، خیلی بالاتر از علم ملاصدرا و طباطباییه. من بعد از هگل فهمیدم چیزهایی مثل اصالت وجود، وحدت در کثرت، وحدت تشکیکی وجود، جسمانیه الحدوث، روحانیه البقا یعنی چی. و بعید میدونم هیچ کدوم از کسایی که الان مرید ملاصدرا و طباطبایی هستند، دقیق برای یه آدم عادی بتونن توضیح بدن اینها یعنی چی. حتی متافیزیک هم بذاریم کنار، تو زمینه فلسفه طبیعت و انسانشناسی هم هگل بالاتره. تو زمینه فلسفه طبیعت که بعید میدونم ملاصدرا و طباطبایی حرفی برای گفتن داشته باشن. در مورد انسانشناسی حرفهایی دارن و به نظر میرسه ملاصدرا نظرات دقیقی هم داره. من نخوندم و دقیق نمیدونم چیه. اما باز هم چیزی که هگل میگه، بالاتره [در مورد این ادعاها، اگه کسی هست که با حکمت صدرا دقیق آشناست، خوبه که بیاد در موردش بحث کنیم]).
روحانیت باید یاد بگیره شورا کنه.
نکته سوم، این شورا نکردن و یا به نحو بد جدال کردن، فقط مختص روحانیت نیست. همه همیناند. فرقی نداره روشنفکر باشی یا متحجر، دیندار باشی یا بیدین، مارکسیست باشی یا لیبرال و ...
فضای اندیشه تو ایران، به خصوص فضایی که دانشگاهرفتهها بین خودشون دارند، بیشتر مبتنی بر مرید و مراد بازیه. یعنی جو غالب اینه. شورا وجود نداره. حتی جدال نیک هم وجود نداره (من خودم با آدمهای زیادی بحث کردم، معدودند آدمهایی که شورا کنند. اکثر کسایی هم که دیدم حاضرند شورا کنند، تو همین فضای ویرگول باهاشون برخورد کردم. اما نکته جالبش اینه که حتی اونهایی که اول کار دنبال جدال بودند و به نحو نیک جدال میکردند، بعد یه مدت از ادامه بحث دست کشیدند).
این فضا باید از بین بره. چون اگه باهاش مقابله نشه، این فضا تا ابد خودش رو بازتولید میکنه.
اینجا این هم اضافه کنم. این چیزهایی که الان صداوسیما راه انداخته، برنامههای مثل زاویه و بقیه (یکیشون بود شبکه 3 میذاشت. اینجوری بود که یه مشت دانشجوی خودی دور شهریار زرشناس جمع شده بودند، شهریار هم رفته بود رو منبر. بدون توقف حرف میزد. اجازه نمیداد کسی چیزی بگه). شورا اون کاری بود که بهشتی انجام داد. البته متأسفانه تموم شد.
نکته چهارم، شورا فقط برای مباحث انتزاعی و نظری نیست. حتی در زمینه مدیریت شهری هم باید شورا حاکم باشه. مشکل اینه که الان همه چیز کالا شده. مدیران شهری همه چیز رو پول میبینند. مدیریت شهری باید کل حقیقت رو در نظر داشته باشه، نه فقط صلاح یه مشت سودجوی کثیف.
نکته پنجم: من مدعی نیستم آداب شورا درونم نهادینه شده. اما مسأله حرکت به این سمته. شورا، غایته.