در بخش نظرات این مطلب از کاربر بهنام، بحثی شکل گرفته در مورد ایمان. نکات جالبی مطرح شده، از جمله
آقای (حجت الاسلام؟) پناهیان، مجموعه سخنرانیهای مفصلی داره که با نام *تاریخ تحلیلی صدر اسلام* به شکل پادکست در دسترسه. بخش زیادی از حرفاشون پیرامون تعریف *ایمان* میگرده، و لب کلامشون اینه که ایمان، از محبت میآد. کسی که تفکری، یا مدعیان اون تفکر رو دوست داره، *مومن* به اون مکتب میشه. اون دوست داشتن میتونه حتی از روی ظاهر و تیپ و قیافه باشه.
و یا این
در مورد ایمان آقای ملکیان مباحث خوبی مطرح کرده و دوستمون هم از آقای پناهیان ارجاعاتی داده که میتوانید مراجعه کنید. ایمان یک امر عاطفیه. در حدیث مشهوری آمده است که دین چیزی نیست جز حب و بغض، یا دشمنی و دوستی. دشمنی و دوستی از مقولهی احساسات و عواطف است.
به نظر من، هر دو اشتباه میکنند. ملکیان و پناهی خیال میکنند در مورد ایمان صحبت میکنند؛ در حقیقت، این چیزی که این دو نفر میگن، مشخّصات تعصّبه، نه ایمان.
من معتقدم تضادی بین ایمان و عقل نیست. اینجوری نیست که برای داشتن ایمان، باید عقل رو تعطیل کنیم. ایمان با علم همراهه. در واقع، ایمان منهای عقل یا ایمان بدون علم به موضوع، میشه تعصّب.
برای اثبات این نظر، سراغ معنای لغات میرم. اول ببینیم ایمان چه معنایی داره. بریم سراغ دهخدا:
ایمان. ( ع مص ) ائمان. اعتمادکردن. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). || زنهار دادن و بی بیم گردانیدن کسی را. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). در امن قرار دادن کسی را. ( از اقرب الموارد ). امن گردانیدن. ( تاج المصادربیهقی ). ایمن گردانیدن. ( ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ) ( غیاث اللغات ). || فروتنی نمودن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || تصدیق کردن کسی را و گرویدن به او و قبول شریعت وی کردن. ( منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ). تصدیق کردن کسی را و در انقیاد او درآمدن. ( از اقرب الموارد ). گرویدن و تصدیق کردن. ( از مصطلحات عرفاء دکتر سجادی ). گرویدن. ( غیاث اللغات ) ( ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ). || ( اِمص ) گِرَوِش. باورداشت.اعتقاد. مقابل کفر. ( فرهنگ فارسی معین ). تصدیق. نقیض کفر. ( از اقرب الموارد ). تصدیق
از طرف دیگه، ویکیشیعه هم در مورد ایمان، اینطور نوشته: «واژه ایمان از ریشه «أ- م - ن» به معنای آرامش و اطمینان قلب و نبود ترس است».
پس میشه اینطور گفت: کسی که ایمان داره، خیالش از بابت موضوعی که بهش معتقده، راحته.
اما تعصّب یا عصبیت چیه؟ باز هم به سراغ دهخدا میرم. دهخدا در مورد تعصّب نوشته:
عصبیت کردن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). حمیت و عصبیت و برنایشتی و جانب داری و طرفداری و حمایت .... مخالفت و مقاومت کردن با کسی و مشاهده عناد و عصبیت در نفس خودبر علیه کسی کردن. ( از اقرب الموارد ). عداوت. کینه ورزی. دشمنی .... نپذیرفتن گفتار حق در مقابل دلیل بر اثر تمایل به جانبی. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ). || سخت غیور بودن دردین و مذهب و دفاع کردن از آنها
از طرف دیگه، ویکیفقه در مورد تعصّب اینطور نوشته:
تعصب یکی از راذئل اخلاقی است که مایه دوری از حق و محروم شدن از سعادت است. و به معنی وابستگی غیرمنطقی به چیزی تا آنجا که انسان حق را فدای آن کند.
«تعصب» و «عصبیت» در اصل از ماده«عصب» به معنی رگ ها و پی هایی است که مفاصل را به هم ارتباط می دهد، سپس هر گونه ارتباط و به هم پیوستگی را تعصب و عصبیت نامیده اند، اما معمولا این لفظ در مفهوم افراطی و مذموم آن به کار می رود. تعصب و تحجر به معنای ایستایی، تحول ناپذیری، جمود و برنتابیدن فرهنگ و ارزش های حق و متعالی است که هم در ساحت بینش و دانش (تحجر) و هم در حوزه گرایش و رفتار (جمود) بروز و ظهور دارد و عقل و دل و ابزارهای معرفت یاب و منابع شناخت را نیز شامل می گردد ... بی تردید اساسی ترین پایه عبودیت و بندگی خدا تسلیم و تواضع در برابر حق است و به عکس هرگونه تعصب و لجاجت مایه دوری از حق و محروم شدن از سعادت است. تعصب به معنی «وابستگی غیرمنطقی به چیزی » تا آنجا که انسان حق را فدای آن کند و لجاجت به معنی اصرار بر چیزی است به گونه ای که منطق و عقل را زیر پا بگذرار، ثمره این دو شجره خبیثه نیز «تقلید کورکورانه » است که سد راه پیشرفت و تکامل انسان هاست.
ویکیفقه برای «عصبیت» هم دو معنی قائل شده:
۱. جانبداری؛ ۲. دشمنی شدید ... عصبیّت عبارت است از طرفداری و هواخواهی یا دشمنی شدید نسبت به شخص، گروه و یا امری ... در روایات بسیاری از تعصب ورزیدن نهی شده است. در حدیثی از امام صادق علیه السّلام آمده است: «کسی که تعصب بورزد یا دیگری به نفع او تعصب ورزد (و او نیز بدان خشنود باشد) ریسمان ایمان از گردنش گشوده (و از قلمرو ایمان خارج) میشود». از این رو، عصبیّت حرام است.
خب، همانطور که از تعاریف مشخّصه، تعصّب در تضاد با عقل و منطق قرار داره و مبتنی بر احساسات و عواطفه. فرد متعصّب به یه چیز باور داره و این باور بر پایه نه عقل و منطق بلکه احساسات بنا شده. برخلاف تصوّر پناهیان و ملکیان این تعصّبه که مبتنی بر حبّ و بغضه، نه ایمان.
البته، هنوز اثبات نشده که «ایمان مبتنی بر عقل و با علم همراهه». حداقل، برخلاف مورد تعصّب، در تعریف ایمان چیزی وجود نداشت که این گزاره رو تأیید کنه.
اما بذارید یه مسیر دیگه رو امتحان کنیم.
ببینیم ویژگی فرد متعصّب و فرد باایمان چیه؟ هر دو به یه چیز باور دارند، اما همانطور که گفته شد که ایمان همراه با آرامش و اطمینان خاطره و تعصّب همراه با عناد، لجاجت، سختگیری و پرخاشگری.
این تفاوت از کجا میاد؟ به نظر من این تفاوت ریشه در علم داره. فرد باایمان، آرامش داره، چون به موضوع باورش، علم داره (البته، علم به معنی شناخت عقل، دلیل و حکمتِ موضوع). فرد متعصّب فاقد این علمه. متعصّب، عصبیت به خرج میده، چون در جهل به سر میبره، چون دلیل و عقلی برای موضوع باورش نداره. هیچ چیز دیگری به جز این علم متقن باعث آرامش فرد در برابر انتقادات نمیشه. فقط کافیه به واکنش این دو در برابر هر نوع نقدی نگاه کنیم. باایمان چون علم داره، آرامش خودش رو در برابر منتقد از دست نمیده (یا شاید هم باید اینطور بگم، فرد باایمان طبق تعریف نباید آرامشش رو از دست بده و این آرامش به دلیل اینه که علم داره) و متعصّب چون جاهله، با کوچکترین نقدی از کوره در میره.
البته یه نکته رو باید در نظر داشته باشیم. منظور این نیست که ایمان از اساس ربطی به احساسات نداره. مسلماً فرد باایمان هم در قبال اعتقاداتش احساسات و عواطف داره، اما مسأله اینه که باایمان برخلاف متعصّب این احساسات و عواطف رو تحت نظارت و هدایت عقل درآورده.
پ.ن: بد نیست یه تعریف به تعاریف ایمان و تعصّب اضافه کنم.
ایمان: اعتقاد به یک موضوع همراه با معرفت به عقل، دلیل و حکمت آن
تعصّب: اعتقاد به یک موضوع بدون چنین معرفتی.
(اگه امکان دیدار با دهخدا وجود میداشت، تلاش میکردم قانعش کنم این دو تا تعریف رو در لغتنامهاش جا بده)