مقدمه:
به نظرم برای این متن هم میتونم درخواست حقّالزّحمه داشته باشم (در مورد مبحث حقّالزّحمه به این متن رجوع کنید).
5859831092273019
IR75 0180 0000 0000 5225 5085 36
به نام حمیدرضا مصیبی
به احتمال زیاد میدونید که شورای نگهبان بر طبق قانون مصوب مجلس موظفه با استفاده از سه معیار التزام به اسلام و نظام اسلامی و ولایت فقیه به رد یا تایید صلاحیت نامزدهای انتخاباتی بپردازه.
دیشب در کانال تلگرامم انتقاداتی بر این سه معیار و این قانون وارد کردم. انتقاد اصلی اینه که این قانون، اصل عادل و آزاد بودن ولی فقیه رو نقض میکنه. بیشتر از این توضیح نمیدم. به مطالب تلگرام ارجاع میدم. فقط قبلش بگم اگه کسی متوجه نشد این حرفها یعنی چی، بپرسه و اگه کسی جوابی به این انتقادات داره، حتما مطرح کنه (با تشکر).
اما برسیم به مطالب تلگرامی:
در مورد نظارت استصوابی شورای نگهبان یکم مطالعه کردم.
اول بگم که مخالفان اشتباه میکنند. قانون اساسی ایرادی نداره.
ایراد از قانون مجلسه.
باید بین این دو تا تمایز قائل بشیم.
قانون اساسی گفته صالحان (یعنی انسانهای پاک و شایسته) باید بر امور جامعه حاکم بشن. از طرف دیگه، شورای نگهبان رو مسئول تعیین صلاحیتها کرده. همین. قانون اساسی فقط گفته انسان صالح باید مسئول بشه.
فکر نمیکنم کسی با اینجاش مشکلی داشته باشه.
اما خب این بسیار کلیه. برای همین مجلس یه قانون گذاشته و یه سری ملاک و معیار تعیین کرده که شورای نگهبان با استفاده از اونها به تشخیص انسان صالح از ناصالح بپردازه.
ایراد از ملاکها و معیارهاییه که مجلس تعیین کرده.
ملاکها دو دسته است: عینی و ذهنی.
عینی که مشخصه: سن و تابعیت و مدرک و ...
ذهنی هم اینهاست: التزام عملی به اسلام و قانون اساسی و ولایت فقیه و ...
[برای توضیحات بیشتر به این مقاله نگاه کنید.]
اگه شاهد نوعی توتالیتاریسم در جمهوری اسلامی هستیم، به دلیل همین ملاکهای ذهنیه.
پس یادمون باشه قانون اساسی ایراد نداره. مشکل از قانون مجلسه که یه عده تمامیتخواه ازش دفاع میکنند. از این قانون دفاع میکنند، چون به این طریق میتونن هر کسی رو که عشقشون کشید، رد صلاحیت کنند.
و
چرا معیارهای ذهنی برای تایید یا رد صلاحیت نامزدها اشتباهه؟ دو تا دلیل براش هست. دلیل اول، عقلانیه. دلیل دوم مبتنی بر عمله و به وضعیت امروز خودمون برمیگرده.
دلیل عقلانی چنین چیزیه:
یادمون باشه قانون باید ضامن آزادی جامعه باشه.
این قانون مجلس (یعنی ملاکهای ذهنی) امکان دیکتاتوری و تمامیتطلبی رو فراهم میکنه. به خاطر همین، این قانون اشتباهه.
یعنی حتی اگه فرض کنیم اعضای شورای نگهبان در حد خود خدا هستند و معصومیت دارند و هرگز اشتباه نمیکنند، باز هم نباید مجاز باشند تا با استفاده از یه سری معیارهای ذهنی به تایید یا رد صلاحیت نامزدها بپردازند. نفس وجود چنین معیارهایی برای تعیین صلاحیت، به عضو شورای نگهبان اجازه میده صلاحیت نامزدها رو بر اساس سلیقه شخصی تایید یا رد کنه.
همین امکانی که این معیارهای ذهنی فراهم میارند (این امکان که عضو شورای نگهبان سلیقهای عمل کنه) برای ابطال این ملاکها کافیه.
و
اما دلیل عملی به این برمیگرده که شورای نگهبان تا به امروز با استفاده از اون ملاکهای مصوبه مجلس، در تعیین صلاحیت نامزدها شکست خورده.
وضعیت امروز ما (این بحرانهایی که داریم) ریشه در عملکرد مسئولان داره. این مسئولان توسط شورای نگهبان و با استفاده از همون ملاکهای ذهنی تایید صلاحیت شده بودند.
وضعیت امروز ما نشون میده اون ملاکهای ذهنی ملاکهای خوبی برای بر سر کار آوردن انسانهای صالح و شایسته نیست.
و
یه ایراد دیگه هم اینه که وجود همین ملاکهای ذهنی، منجر به نفاق و ریا میشه. یعنی باید بگیم سه تا دلیل برای بطلان ملاکهای ذهنی وجود داره.
اگه آدمی داشته باشیم که تخصص زیادی داشته باشه، اما به هر دلیلی خودش رو مسلمان ندونه، اگه بخواد مسئولیتی بگیره، باید ریا کنه و این یعنی نفاق. قانون مجلس ما موجبات نفاق رو فراهم میکنه.
و یادمون باشه خیلی از این نمایندگان و روسای جمهوری که شورای نگهبان التزام عملیشون به اسلام رو تایید کرده بود، حتی یه ذره هم مسلمان نیستند.
و
اما نظر شخصی من:
گفتم که قانون اساسی ایراد نداره. این درسته که افراد صالح باید سر کار بیان.
اما چه کار باید بکنیم؟
شورای نگهبان فقط و فقط باید یه سری معیار عینی داشته باشه. همون سن و مدرک و سابقه کار و این جور چیزها.
این سابقه کار از همه مهمتره.
مساله اینه که شورای نگهبان باید افراد متخصص رو بدون اینکه به چی اعتقاد دارند، تایید کنه.
در ادامه، حکومت باید زمینه مناظرات رو فراهم کنه.
بسته به نوع انتخابات، باید مناظره برگزار بشه. اما مناظرهای که مردم بتونن با نگاه کردن بهش بفهمند کی صالحه و کی صالح نیست.
لازمه چنین مناظرهای دو چیزه: رسانهای که کارش راهاندازی جدل باشه (به اولین متن من در ویرگول رجوع کنید). دوم، مردم بالغی که نه بر اساس احساسات بلکه بر اساس عقل تصمیم میگیرند.
و
فرض کنید من یه کمونیستم و اعلام میکنم که کمونیستم.
شورای نگهبان حق نداره به خاطر این مساله من رو رد صلاحیت کنه.
حالا اگه مناظره برگزار بشه، من جرات نخواهم کرد از مالکیت اشتراکی دفاع کنم. چون مشخص میشه یه بیسوادم.
اما حتی اگه من کمونیست انتخاب بشم و به مجلس برم، باز هم قادر نخواهم بود کاری در جهت لغو مالکیت خصوصی بکنم. چرا؟ چون شورای نگهبان هست و اجازه نمیده من به عنوان نماینده مردم، قانونی بر خلاف حق تصویب بکنم.
و
من حتی اگه مخالف این قانون اساسی و خواهان جدایی دین از سیاست هم باشم، باز هم شورای نگهبان نباید من رو رد صلاحیت کنه.
چون کسی که خواهان جدایی دین از سیاسته، یه بیسواده. در یه بحث آزاد مشخص میشه که چنین فردی یه بیسواده.
و
اما یه عده هم هستند که حقیقتا تخصص و تعهد دارند و به لحاظ اعتقادی خودشون رو مسلمان نمیدونن.
فرد خودش رو مسلمان نمیدونه، اما حقیقتا آدمیه که میخواد خدمت کنه.
اینها اگه در جایگاه قانونگذاری یا در جایگاه ریاست جمهوری قرار بگیرند، مطمئن باشید دنبال مسائل الکی نمیرن و کارشون رو میکنند.
وجود ملاکهای ذهنی باعث رد صلاحیت اینها میشه.
و
حاکم باید به مردم اعتماد کنه.
حاکمی که به رای مردم اعتماد نمیکنه، حتی اگه خودش هم نخواد که دیکتاتور باشه، باز یه دیکتاتوره.
و
اینجوری هم میشه تبیینش کرد:
میگن ولی فقیه یا امام جامعه باید آزاد و عادل باشه. این از شروطشه.
حالا من به عنوان یه شهروند یا یکی از اعضای امت اسلامی چطور میتونم از آزاد و عادل بودن شخصی که در اون جایگاه قرار گرفته، مطمئن بشم؟
تنها در صورتی که اون شخص بر طبق قانون مجاز نباشه سلایق جزئی و شخصی خودش رو بر همگان تحمیل کنه.
اما با قانون فعلی، شورای نگهبان (که به نمایندگی از شخص رهبر عمل میکنه) قادره سلیقه شخصی خودش رو اعمال کنه.
همین که اون نهاد الان بر طبق قانون چنین قدرتی داره، فارغ از اینکه سلیقه خودش رو اعمال بکنه یا نه، باعث سلب اعتماد من میشه.
اگه خامنهای از قانون و ملاکهای ذهنی فعلی حمایت کنه، من حق دارم یه دیکتاتور در نظرش بگیرم.
و
فارغ از اینکه فقها تا الان در تشخیص صلاحیتها ریدند، دخالتهای بیش از حدشون در این مساله یکی از مهمترین عواملیه که منجر به عدم بلوغ مردم شده.
این خیلی مهمه.