مقدمه: این سه بند هم توضیحاتی میخواد که در فایل صوتی میگم. البته این سه بند تا حد خوبی واضحه. اما بد نیست بیشتر توضیح بدم.
فایل صوتی رو در کانال تلگرام هم میذارم. البته اول سعی میکنم اینجا بارگذاری کنم. ببینم میشه یا نه.
این هم آدرس تلگرام: https://t.me/hekmatmotlagh
و اینکه این متن ترجمه هم به حقّالزّحمه نیاز داره (در مورد مبحث حقّالزّحمه به این متن رجوع کنید).
5859831092273019
IR75 0180 0000 0000 5225 5085 36
Id pay: IDpay.ir/hmosayebi
به نام حمیدرضا مصیبی
ج) تربیت کودکان و انحلال خانواده
بند 173
وحدت ازدواج در مقامِ جوهر صرفاً صمیمیت و خلوص و نوعی سیرت [/منش/ نگرش] است اما در هنگام ظهور، میان دو ذهن تقسیم میشود؛ آن وحدت در درون کودکان به ظهور و متعلَّقی تبدیل میشود که به نحو لنفسه وجود دارد و والدین به آن [یعنی، کودک] همچون عشقشان [به همدیگر] و همچون موجودیت جوهریشان عشق میورزند. اگر از وجه طبیعی بنگریم، فرض پیشین اشخاصی که بلاواسطه حاضر هستند – یعنی، والدین – در اینجا بدل به نتیجه میشود [/به ثمر مینشیند]، پیشرفتی که به صورت تسلسل و توالی نامتناهی نسلهایی تداوم مییابد که خود را تولید میکنند [/میزایند] و از پیش مقرّر میدارند. این طریقی است که روح بسیط خدایان خانواده، در درون قلمرو متناهی طبیعت، ظهور خود را همچون نوع [/جماع] به تصویر میکشد.
افزوده:
رابطه عاشقانه زن و مرد هنوز [و تا پیش از فرزندآوری] عینی نیست؛ زیرا حتی اگر این احساس، وحدتِ جوهریشان باشد، آن وحدت هنوز واجدِ یک متعلَّق نیست. والدین این وحدت را تنها به وسیله فرزندانشان به دست میآورند. آن دو کلِّ اتّحادشان را در درون آنها پیش روی خود دارند. به وسیله فرزند، مادر به همسر خود عشق میورزد و بالعکس؛ در درون فرزند، آنها عشق خویش را پیش روی خود دارند. در سرمایه و ثروت خانواده، وحدت تنها در قالب یک امر برونریخته وجود دارد؛ این در حالی است که این وحدت در فرزندان به صورت یک امر روحانی حاضر است، امری که والدین به آن عشق میورزند و به وسیله آن، به آنها عشق ورزیده میشود.
بند 174
فرزندان از این حقّ برخوردارند که از محلِّ سرمایه و ثروت مشاع خانواده تربیت شوند و خوراکشان تأمین شود. حقّ والدین در قبال خدمات فرزندان، در مقام خدمت، بهطور کلّی، مبتنی بر اصلِ مراقبتِ مشترک خانواده [از اعضاءِ خود] است و با آن [اصل] محصور میشود. به طور مشابه، حقّ والدین بر فراز استبداد و خودسری فرزندان با توجّه به غایت تربیت و به انضباط درآوردن آنها معیّن میشود. غایتی که تأدیبها [/تنبیهها] متوجّه آن است، عدالت بما هو عدالت نیست، بلکه طبیعتی اخلاقی و ذهنی دارد. تأدیب مترصِّد آن است تا در مسیر آن آزادی که هنوز گرفتار طبیعت است، بازدارندگی ایجاد کند و امر عمومی را در درونِ آگاهی و ارادهِ آنها [یعنی، فرزندان] به بار آورد.
افزوده:
انسان بنا به غریزه آنچیزی نمیشود که باید باشد، بلکه آن را تنها [با تلاش خود] به دست میآورد. این مسأله اصل و اساسِ حق کودک برای تربیت است. این امر در مورد مردمانی نیز صادق است که تحت حکومتهای پدرسالار قرار دارند؛ در اینجا، انسانها از یک مخزن [/انبار مرکزی] تغذیه میشوند و همچون انسانهای بالغ و مستقلّ در نظر گرفته نمیشوند. بنابراین، خدماتی که از کودکان طلب میشود، تنها باید واجدِ غایتِ تربیتی و با عطف به این غایت باشند؛ این خدمات نباید لنفسه و به خاطر خودشان خواسته شوند، چرا که غیرعرفیترین [/غیراخلاقیترین] روابط، رابطهای است که در آن کودک برده باشد. یکی از مراحل اصلی در تربیت کودکان به انضباط درآوردن آنها است، بدین معنی که اراده خاصّ آنها درهمشکسته شود تا امر صرفاً محسوس و طبیعی از بین برود. نباید گمان برد که خوبی و مهربانی به تنهایی برای این غایت کافی هستند؛ چرا که دقیقاً این اراده بیواسطه و غریزی است که نه مطابق با اصول و دلایل و تصوّرات بلکه بر طبق هوی و هوس عمل میکند. اگر اصول و دلایل را به کودک عرضه کنیم، تصمیم در مورد پذیرش یا ردّ آن دلایل بر عهده او گذاشته میشود و در نتیجه، همه چیز به علاقه او واگذار خواهد شد. این امر که والدین عنصر عمومی و ذاتی را تشکیل میدهند، مستلزمِ اطاعت کودک است. اگر احساس مادونی و تبعیت درون کودک شکل نگیرد – این احساسی است که شوق به بزرگشدن را در کودک ایجاد میکند – او وقیح و گستاخ خواهد شد.
بند 175
کودکان فینفسه [یعنی، در درون خود و بالقوه] آزادند و حیات صرفاً موجودیت بلاواسطه این آزادی است؛ در نتیجه، آنها از جنس امور [sache] نیستند که به دیگران و یا والدینشان تعلّق داشته باشند. اگر از منظر روابط خانوادگی بنگریم، تربیت کودک واجد این تعیّن ایجابی است که نظم عرفی در وجودش به صورت احساسی بلاواسطه نهادینه شود که هنوز فاقد تقابل و تضاد است و اینکه دل در مقامِ اصل و اساسِ نظم عرفی، در این زمینه، حیات اولیه خود را در [فضایی مملو از] عشق، اعتماد و اطاعت زندگی کرده باشد. اما از همان منظر، تربیت کودک واجد این تعیّن سلبی است که او از عدم وساطت طبیعی که در بدو امر در آن به سر میبرد، به سمت استقلال و شخصیت آزاد برکشیده شده و از اینرو، قادر به خروج از وحدت طبیعی خانواده شود.
یادداشت هگل:
جایگاه کودکان رومی بهعنوان برده یکی از ننگینترین نهادهایی است که در مجموعه قوانین رومی وجود دارد و این اهانت و تجاوز علیه نظم عرفی در درونیترین و آسیبپذیرترین صورت حیاتاش، یکی از مهمترین عناصری است که به فهم سرشت رومیان در تاریخ عالم و گرایش آنها به اصالت صورت حقوقی کمک میکند.
ضرورت تربیت در وجود کودکان در قالب یک حسِّ خاصّ حاضر است، یک حسِّ عدم رضایت درونی از آنچه که هستند، همچون یک سائق که به عالَم بزرگسالان (عالمی که از پیش آن را همچون عالمی متعال در نظر میگیرند) تعلّق بگیرند، همچون آرزویی برای بالغ و بزرگشدن. روشهای تربیتی آسانگیر [/ترجمه نیزبت: روشهای تربیتی مبتنی بر بازی] از پیش کودکی را همچون چیزی در نظر میگیرند که فینفسه ارزش و اعتبار دارد، آن [؟] را به این صورت به کودک عرضه میکنند و امر جدّی و خود تربیت را به صورتی کودکانه تقلیل میدهند، صورتی که خود کودک [نیز] برای آن ارزشی قائل نیست. این روش تصوّر میکند کودکانی که هنوز از آمادگیهای لازم برخوردار نیستند و خودشان نیز چنین احساس میکنند، فیالواقع پخته و آماده هستند و میکوشد آنها را به آن چه که هستند، راضی کند و بدین ترتیب، نیاز حقیقی و خاصِّ آنها به چیزی بهتر را مختلّ میسازد و میآلاید؛ این روش از یک سو نوعی عدم علاقه و بیاعتنایی در قبال مناسبات جوهری عالَم روحانی پدید میآورد و از سوی دیگر، نوعی حقارت برای انسان است چرا که او همچون کودکان خود را کودک و حقیر تصوّر میکند و در نهایت، منجر به نوعی غرور توخالی و خودبزرگبینی میشود که از تفوّق و برتریاش به خود میبالد.
افزوده:
انسان در مقام یک کودک باید درون حلقهای از عشق و اعتماد والدین بوده باشد و امر معقول میبایست همچون شخصیترین ذهنیت او در او تظاهر کند. در دوران طفولیت، نقش مادر در تربیت کودک از درجه اول اهمیت برخوردار است، چرا که نظم عرفی باید از طریق احساس در درون کودک کاشته شود. همچنین باید اشاره کرد که در کلّ، عشق کودکان به والدین کمتر از عشق والدین به آنها است، چرا که آنها به سمت استقلال میروند و توانایی کسب میکنند و والدین را پشت سر خویش میگذارند؛ این در حالی است که والدین در وجود کودکان متعلَّقِ عینی پیوند خویش را دارا میشوند.