مقدمه: به نظرم توضیح خاصی نمیخواد. اگه سوالی بود بپرسید.
و اینکه این متن ترجمه هم به حقّالزّحمه نیاز داره (در مورد مبحث حقّالزّحمه به این متن رجوع کنید).
5859831092273019
IR75 0180 0000 0000 5225 5085 36
به نام حمیدرضا مصیبی
1) خصلت کار
بند 196
کار وساطتی است که از طریق آن، وسائل جزئیتیافتهِ متناسب با نیازهای جزئیتیافته به دست میآیند و گسترش مییابند [ترجمه نیزبت: آماده میشوند]. کار از طریق فرایندهایی بسیار متنوّع ماده خامی را که به نحو بیواسطه توسط طبیعت فراهم میشود، به این غایات گوناگون اختصاص میدهد. این فرایند صورتبخشی وسیله را واجد ارزش و متناسب با غایت میسازد، به گونهای که انسان در هنگام مصرف در درجه اول با محصولات انسانی مرتبط میشود و حاصل چنین کوششی را مصرف میکند.
افزوده:
مواد خام بسیار کمی وجود دارند که برای مصرف نیاز به فراوری ندارند: حتی هوا نیز از آن جهت که باید گرم شود، باید به دست آید؛ شاید تنها آب باشد که میتوان آن را به همان صورتی نوشید که یافت میشود. انسان تنها با عرق جبین و کار خود وسائل [برطرف کردن] نیازهایش را به دست میآورد.
بند 197
تکثّرِ تعیّنات و موضوعاتی که به توجّه نیاز دارند، زمینه بسط و توسعه آموزش نظری را فراهم میآورد. این آموزش نه تنها مستلزم کثرتی از تصوّرات و اطلاعات و معلومات است، بلکه همچنین به سرعت و تحرّک قوّه مصوّره [ترجمه نیزبت: قابلیت ایجاد سریع و روانِ چنین تصوّراتی] و گذار از یک تصوّر به دیگری، درک روابطِ پیچیدهِ کلّی و مانند اینها نیاز دارد – بهطور کلّی، آموزش و پرورش فهم انتزاعی و از اینرو، قدرتِ تکلّم. آموزش عملی که از طریق کار صورت میگیرد، مبتنی است بر: الف، نیازی که مدام خود را بازتولید میکند؛ ب) عادت به اشتغال به هر صورتی؛ ج) محدودساختن فعالیت خود تا از طرفی مناسب طبیعت ماده خام [در دسترس] گردد و از طرف دیگر، علیالخصوص، با خودسری دیگران هماهنگ شود؛ د) عادت به یک فعالیت عینی و مهارتهایی که مقبول عموم باشند، عادتی که از طریق این انضباط [رفتاری] به دست میآید.
افزوده:
انسان فاقد تمدّن [/بربر یا وحشی] تنبل است و بدین صورت از انسان متمدّن متمایز میشود که او [یعنی نامتمدّن] در رخوت خویش غرق در افکار [غمبار] میشود، چرا که آموزش عملی دقیقاً مبتنی بر نیاز و عادت به اشتغال است. انسان ناشی همیشه چیزی تولید میکند غیر از آنچه که میخواست، چرا که او بر طرز عمل خود تسلط ندارد. اما کارگری را میتوان ماهر نامید که امر را همانطور بسازد که باید و در طرز ذهنی عملاش، هیچ مانع سخت و انعطافناپذیری در مقابل غایت وجود نداشته باشد.
بند 198
اما وجه عمومی و عینی کار در تجریدی نهفته است که منجر به تخصیص وسائل و نیازها و محصولات میشود و تقسیم کار را پدید میآورد. با این تقسیم، کار فرد سادهتر میشود و بدین ترتیب، مهارتاش در آن کار مجرّد و همچنین، میزان تولیدش افزایش مییابد. در ضمن، این تجریدِ مهارت و ابزار، وابستگی و همبستگی انسانها را در جهتِ ارضاءِ سایرِ نیازهایشان تا سر حدّ ضرورتِ مطلق تکمیل میکند. علاوه بر آن، تجرید فرایند تولید، کار را به طرز فزایندهای مکانیکی [/ماشینی] میسازد و بدین ترتیب، انسان در نهایت قادر میشود از آن کناره بگیرد و اجازه دهد ماشین جای او را بگیرد[1].
[1] توضیحات نیزبت:
این بند را با درسگفتارهای هگل در ینا مقایسه کنید:
انسان با استفاده از ماشین، فعالیت صوری خود را لغو و طبیعت را وادار میکند برای او کار کند. اما این فریبی که او در حق طبیعت مرتکب میشود، انتقامش را از او میگیرد. او هر چه بیشتر از طبیعت بگیرد، هر چه بیشتر طبیعت را مطیع خود سازد، خود حقیرتر میشود. او با آمایش طبیعت به یاری انبوهی از ماشینها، ضرورت کار و زحمت خود را از میان نمیبرد؛ بلکه آن را فراتر میبرد و از طبیعت جدا میسازد و به رابطهای زنده با آن پایان میدهد. در عوض، از زندگی سلبی میگریزد و آن کاری که برای او باقی میماند، خود ماشینی میشود. مقدار کار برای کلّ کاهش مییابد و نه برای فرد؛ برعکس، کار و زحمت افزایش مییابد، زیرا کار هر چه مکانیکیتر شود، ارزش کمتری مییابد و فرد باید زحمت بیشتری بکشد.
انسان به تأثیر کار ماشین، هر چه بیشتر کرخت، فاقد روح و شبیه ماشین میشود. عنصر روحانی [یعنی] وفور و کمال خودآگاهانه حیات تبدیل به فعالیتی توخالی میشود. قدرت «خود» در ادراکی غنی و پرمایه نهفته است: این از دست میرود. او میتواند کارهایی را به ماشین بسپارد؛ بدین ترتیب، افعال او هر چه بیشتر صوری میشود. کار کسالتبار او را به یک نقطه محدود میکند و کار هر چه کاملتر باشد، یکجانبهتر است.