ویرگول
ورودثبت نام
حمید مصیبی
حمید مصیبی
خواندن ۴ دقیقه·۷ ماه پیش

دوره بازترجمه اصول فلسفه حقّ: بندهای 199، 200 و 201

مقدمه: این سه بند توضیحاتی می‌خواد که میدم.
و اینکه این متن ترجمه هم به حق‌ّالزّحمه نیاز داره (در مورد مبحث حق‌ّالزّحمه به این متن رجوع کنید).
5859831092273019
IR75 0180 0000 0000 5225 5085 36
به نام حمیدرضا مصیبی

1) ثروت [/سرمایه/طبقه]

بند 199

در این وابستگی و تقابل کار و ارضاء نیازها، خودخواهی ذهنی بدل به همکاری و کمک برای ارضاء نیازهای دیگران می‌شود – از طریق یک حرکت جدلی، امر جزئی از سوی امر عمومی وساطت می‌شود، به‌گونه‌ای که هر کس با کسب درآمد، تولید و التذاذ برای خود، برای التذاذ دیگران کسب درآمد و تولید می‌کند. این ضرورت که ریشه در وابستگی درهم‌تنیده همگان [به یک‌دیگر] دارد، اکنون برای هر فرد همچون سرمایه و ثروتی عمومی و دائمی است (به بند 170 بنگرید)، ثروتی که این امکان را در اختیار فرد می‌گذارد تا با واسطه تربیت و مهارت خویش و به منظور تضمین معاش خود از آن سهم ببرد – درست همان‌طور که سرمایه و ثروت عمومی با آن‌چه که فرد از طریق کار خویش کسب می‌کند، حفظ می‌شود و افزایش می‌یابد.

توضیحات مترجم:
به طور مشخّص، این بند متاثر از این دیدگاه آدام اسمیت است که هر فرد با تلاش برای ارتقاء ثروت و رفاه خویش، به ارتقاء ثروت و رفاه کل کمک می‌کند. خودخواهی هر فرد منجر به بهبود وضع همگان می‌شود.
اما به یاد داشته باشیم این امر تنها در جایی ممکن می‌شود که بازی اقتصاد یک بازی برد-برد باشد.
در جایی مانند ایران، بازی اقتصاد یک بازی با حاصل‌جمع صفر است. برد عده‌ای با باخت دیگران گره خورده است. اقتصاد ایران اقتصادی بود مبتنی بر فروش مواد خام و مصرف درآمدهای حاصله از آن. مقدار کیک ثابت بود و هر کس به مراکز قدرت نزدیک‌تر بود، سهم بیشتری از این کیک می‌برد. پس از تحریم‌ها، مقدار کیک کاهش یافت و در این شرایط، هر کسی تلاش کرد به بهای زیان دیگران سهم خود را حفظ کند. طبیعتاً بازندگان اقشار ضعیف جامعه بودند.
در آینده باید دید حکومت جهت تحقّق شعارهای زیبای خود در مورد اقتصاد مقاومتی و تولید ملی و مانند اینها تا چه اندازه اراده دارد.

بند 200

اما امکان سهیم‌شدن در ثروت عمومی، [یعنی، امکان برخورداری از] ثروت مشخّص و جزئی، مشروط است بر اول، یک زمینه (یا سرمایه) اولیه مختصّ خود فرد و دوم، مهارت. دومی به نوبه خود توسّط اولی و همچنین توسّط اوضاع فاقد قطعیت [/محتمل و تصادفی] مشروط می‌شود. این اوضاع با تکثّر خود منجر به بروز اختلاف و تفاوت در رشد و بسط استعدادهای روحانی و جسمانی طبیعی می‌شوند [و این در حالی است که آن استعدادها] از پیش و به نحو لنفسه نابرابرند – اختلافی که در این قلمرو تشخّص و جزئیت، خود را در تمام جهات و از هر مرتبه‌ای به رخ می‌کشد و همراه با سایر احتمالات و تصادفات و خودسری‌ها ضرورتاً منجر به نابرابری ثروت و مهارت‌های افراد می‌شود.

یادداشت هگل:

حقّ عینی تشخّص و جزئیت روح که درون خود مثال است، نه تنها نابرابری انسان‌ها را در جامعه مدنی از میان نمی‌برد (این نابرابری از سوی خود طبیعت مقرّر شده است و عنصر نابرابری است) بلکه آن را از خود روح ایجاد می‌کند و آن را به [مرتبه] نابرابری در مهارت‌ها و ثروت و حتی در تربیت اخلاقی و عقلانی برمی‌کشد، - مقابله با این حقّ از طریق مطالبه برابری [صوری] مشخّصهِ فهمِ توخالی است که این تجرید و بایدِ خود را به جای امر واقعی و معقول می‌گیرد. قلمرو تشخّص و جزئیت خود را [به صورت] امر عمومی خیال می‌کند، اما در این این‌همانی صرفاً نسبی با امر عمومی، تشخّص و جزئیتِ طبیعی و خودسرانه و همچنین، بقایای وضعیت طبیعی را در درون خود حفظ می‌کند. همچنین، عقل مستتر در نظام نیاز انسانی و حرکات آن، ساختار یک کلّ آلی ترکیب‌یافته از امور متمایز را به آن نظام می‌دهد (به بند 201 بنگرید).

توضیحات مترجم:
انسان نیاز دارد خود را از دیگران متمایز سازد. این ایجاد تمایز حتی حقّ او به حساب می‌آید: حقّ تشخّص و جزئیت یا حقّ ذهنیت.
این نیاز تنها زمانی به درستی ارضاء خواهد شد که فرد در حال تولید ارزشی اضافی برای جامعه باشد. این ارزش می‌تواند کالایی مصرفی، یک آموزه علمی یا یک تجربه گرانبها و یا حتی کمک به جابجایی و انتقال کالاها و تجارب باشد.
در یک جامعه سالم، فرد با خلق یک ارزش یا کالا خود را از دیگران متمایز می‌سازد. اما در جامعه‌ای ناسالم، افراد تلاش می‌کنند از طریق نمایش ارزش‌ها و یا مصرف کالاها خود را خاص سازند.

بند 201

ابزارهای متکثّر و نامتناهی و حرکات به یکسان نامتناهی و درهم‌بافته‌شان (حرکتی که از تولید و تبادل متقابل‌شان برمی‌خیزد) با واسطه عمومیت مستتر در محتوای‌شان در یک نقطه به هم می‌رسند و خود را به صورت توده‌های عمومی متمایز می‌سازند. در نتیجه، کلّ شبکه درهم‌تنیده تبدیل می‌شود به نظام مشخّص و جزئی نیازها [همراه با] ابزارها و کارهایش، طرق و وسایل ارضاء و آموزش نظری و عملی؛ این نظامی است که افراد [در قالب] طبقات متمایز اجتماعی به آن تعلّق می‌گیرند.

افزوده:

طریق سهیم‌شدن در ثروت عمومی به خصائل مشخّص و جزئی هر فرد بستگی دارد، اما اختلاف عمومی در تشخّص و جزئیت جامعه مدنی ضروری است. خانواده اولین پایه دولت است اما طبقه پایه دوم آن است. طبقه حائز اهمیت بالایی است چرا که اشخاص حقیقی علیرغم خودخواهی‌شان لازم می‌بینند که به دیگران روی آورند. این ریشه‌ای است که خودخواهی را به امر عمومی، یعنی دولت، مرتبط می‌کند و دولت باید مراقب باشد این شبکهِ درهم‌تنیده شبکه‌ای سخت و استوار باشد.


دوره بازترجمه اصول فلسفه حقطبقهثروت همگانیمارکسیسماقتصاد ایران
در کار کلام
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید