ویرگول
ورودثبت نام
رایزن
رایزن
خواندن ۴ دقیقه·۱ سال پیش

دوره بازترجمه اصول فلسفه حقّ: بندهای 208، 209 و 210

مقدمه: حقیقتش رو بگم، این سه بند خیلی سخته. خودم هم یه سری جاهاش نمی‌فهمم چی میگه. البته سعی میکنم یه سری توضیحات بدم.
و اینکه این متن ترجمه هم به حق‌ّالزّحمه نیاز داره (در مورد مبحث حق‌ّالزّحمه به این متن رجوع کنید).
5859831092273019
IR75 0180 0000 0000 5225 5085 36
به نام حمیدرضا مصیبی

بند 208

اصل این نظام نیازها، عمومیتی را که به نحو فی‌نفسه لنفسه [یعنی، بالفعل و عینی و مستقل] وجود دارد، همچون تشخّص و جزئیت علم و اراده خویش داراست. آن عمومیت، عمومیتِ آزادی صرفاً انتزاعی و از این‌رو، حقّ مالکیت در درون خویش است. حقّ مالکیت در اینجا دیگر صرفاً فی‌نفسه نیست بلکه در فعلیت معتبرش حضور دارد، یعنی به صورت حفاظت از مالکیت از طریق نظام دادرسی [rechtspflege].

ب) نظام دادرسی [rechtspflege]

بند 209

نسبیت روابط متقابل میان نیازها و کاری که برای ارضاء آن‌ها صورت می‌گیرد، از اولین تأمّل خود بر خود، به‌طور کلّی، به صورت شخصیت نامتناهی، یعنی حقوق (مجرّد) برخوردار می‌شود [/یا میشه اینجوری ترجمه کرد: روابط متقابل میان نیازها و کاری که برای ارضاء آن‌ها صورت می‌گیرد و این نسبیت در وهله اولی که در خود تأمل می‌کند، به منزله شخصیت نامتناهی، یعنی حقوق (مجرّد) رخ می‌نماید]. اما این نیز همانند تمدّن خودِ قلمروِ نسبیت است و به حقّ موجودیتی عطاء می‌کند که [حقّ] در درون آن [موجودیت] به نحوی عمومی و فراگیر تصدیق، شناخته و اراده می‌شود؛ [حقّ در درون آن موجودیت] با واسطه این کیفیت که شناخته و اراده می‌شود، از فعلیتی عینی و معتبر برخوردار است.

یادداشت هگل:

این‌که من خود را همچون شخصی عمومی درک کنم که در آن [عمومیت] هر چیزی یکسان است، بخشی از تمدّن [و فرایند تربیت] است؛ این درک به تفکّر در مقامِ آگاهی امر متفرّد [یعنی فرد] در صورت عمومیت تعلّق دارد. انسان از آن جهت انسان به حساب می‌آید که انسان است، نه این‌که یهودی یا کاتولیک یا پروتستان یا آلمانی یا ایتالیایی و مانند این‌ها است. این آگاهی که تفکّر رو به سوی آن دارد، از اهمیتی بسیار برخوردار است و اگر خود را صرفاً همچون جهان‌وطنی و در تقابل با حیات انضمامی دولت تثبیت کند، ناقص است

افزوده:

از یک سو، از طریق نظام تشخّص و جزئیت است که حق در مقام حفاظت از تشخّص و جزئیت [یعنی، حفاظت از منافع مشخّص و جزئی] در خارج خود ضروری می‌شود. حقّ علیرغم این‌که از مفهوم بر‌می‌خیزد، تنها ‌بدین دلیل قدم به عرصه ظهور می‌‌گذارد که برای نیازها سودمند است. آدمی برای آن‌که به اندیشه حقّ برسد، باید یاد گرفته باشد چطور فکر کند و در امر محسوس متوقّف نشود؛ او باید متعلّقاتِ [آگاهی و اراده خود] را با صورت عمومیت مطابقت دهد و اراده خود را تحت نظارت و هدایت یک [اصل] عمومی درآورد. انسان تنها زمانی قادر خواهد شد برای خود قانون وضع کند که از پیش برای خود نیازهای متعدّدی ساخته و حصول آن نیازها با ارضاءشان در هم تنیده شده باشد.

بند 210

فعلیت عینی حقّ مشتمل بر دو قسمت است: اول، حقّ برای آگاهی وجود داشته باشد و به هر طریقی معلوم باشد؛ دوم، حقّ باید از اعتبار و همچنین، قدرت فعلیت برخوردار باشد و از این‌رو، همچون چیزی مطلقاً معتبر دانسته شود.

افزوده مترجم:
خودم هم ابهامات زیادی دارم. اما یه توضیحی میدم.
اول اینکه به یاد بیاریم که الان کجاییم. کتاب سه بخش کلی داشت و الان در بخش سوم به نام نظم و حیات عرفی هستیم. نظم عرفی خودش سه بخش داره: خانواده، جامعه مدنی و دولت. الان در بخش دوم هستیم: جامعه مدنی. جامعه مدنی هم سه بخش میشه: اول، نظام نیازها، دوم، نظام دادرسی و سوم، پلیس و شورای شهری. الان رسیدیم به نظام دادرسی.
نظام دادرسی چیه؟ هگل در بند 208 میگه که نظام دادرسی اصل نظام نیازها یا عمومیت اون نظامه. در نظام نیازها اشخاصی مستقل از هم داریم که هر کدوم به دنبال منافع جزئی خودشه. وابستگی اینها به هم یه عمومیتی ایجاد میکنه. اما از طریق نظام دادرسی یه عمومیت دیگه هم ایجاد میشه. این عمومیت خودش رو به صورت حفاظت از اصل مالکیت نشون میده. باید یادمون باشه که بدون حفاظت از مالکیت، نظام نیازها از هم می‌پاشه؛ اینکه هگل نظام دادرسی رو عمومیت نظام نیازها می‌نامه، احتمالا به همین دلیله. اما خب اشاره میکنه که این عمومیت صرفا انتزاعیه و هنوز به عمومیت انضمامی دولت نرسیدیم.
بخش افزوده بند 209 هم خیلی مهمه. باید یادمون باشه که مفهوم حقّ مستقل از اینکه انسان یا به طور کلی، حیاتی وجود داشته باشه یا نه، وجود داره. اما حقّ (و به طور مشخّص، حقّ مالکیت) تنها در درون جامعه ظاهر میشه و برای اینکه ظاهر بشه، موجود زنده‌ای لازم داریم که از یه سری نیازها برخوردار باشه و برای رفع این نیازها تلاش کنه.
تفاوت دو ساحت مفهوم و واقع رو در نظر داشته باشید. حقوق مجرد (مثلا حق مالکیت) در ساحت مفهوم اول کار مطرح میشه. اما همین حقوق مجرد در ساحت واقع تا زمانی که جامعه شکل نگرفته باشه و خانواده تشکیل نشده باشه، ظاهر نمیشن.
اگه ابهامی هست، حتما بپرسید.
دوره بازترجمه اصول فلسفه حقبند 208بند 209بند 210نظام دادرسی
در کار کلام
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید