در دو متن قبل (چهل و دو، پنجاه و دو: شاهدی بر جهل محمّد) گفتم که
وقتی علی اعلام کرد «قرآن ناطق، منم»، آیه 52 سوره شوری منسوخ شد.
حالا میگم،
با کشف معادله «محمد + علی = هگل»، جمله «وقتی علی اعلام کرد «قرآن ناطق، منم»، آیه 52 سوره شوری منسوخ شد.» منسوخ شد.
البته این فرمول فقط در مورد رابطه روح و انسان صدق میکنه.
کلام محمد (یعنی، آیه 52 شوری) بر تمایز روح از فرد انسانی تأکید داره و کلام علی بر اینهمانی روح و فرد.
ما اگه این دو کلام رو (به قول هگل) با هم جمع کنیم، میرسیم به منطق هگل. در منطق هگل، رابطه فرد انسانی و روح، اینهمانی در عین تمایزه و این از منطق یا متافیزیک یا الهیات استنتاج میشه.
در منطق هگل و در حکمت ملاصدرا و در حکمت قرآن، وحدت حقیقی، وحدت در کثرته. یعنی، وقتی میگم محمد و علی خود روحاند (اینهمانی) و در عین حال غیر از روح (تمایز)، صرفا دارم از وحدت در کثرت صحبت میکنم. روح و محمد و علی یه چیزاند (وحدت) و در عین حال سه چیز متمایز از هم (کثرت).
پس اگه گفتم کلام علی، کلام محمد رو نسخ کرده، اشتباه گفتم.
در این مورد خاص، لازم نیست آیه قرآن منسوخ بشه. تنها کاری که باید بکنیم اینه که کلام محمد رو با کلام علی حفظ و رفع کنیم.
پ.ن: یه توضیح هم در مورد «حفظ و رفع» توضیح بدم.
این اصطلاح از هگله و سه معنی درونش هست. وقتی چیزی رو حفظ و رفع میکنیم، اون چیز رو از یه طرف، از بین میبریم و از یه طرف دیگه، حفظ میکنیم و باز هم از یه طرف دیگه، بالا میبریم.
با همین آیه 52 شوری توضیح میدم که حفظ و رفع دقیقا یعنی چی.
برگردیم به آیه 52 شوری. محمد در این آیه بر غیریت و تمایز و کثرت تاکید داره. این در حالیه که تاکید صرف بر کثرت و تمایز اشتباهه. رابطه درست اینهمانی در عین تمایزه (یا وحدت در کثرت). پس وقتی از تمایز صرف محمد گذر میکنیم و به اینهمانی در عین تمایز میرسیم، در اصل تمایز محمد رو از بین میبریم.
اما خب تمایز محمد در عین حال حفظ هم میشه. وقتی به اینهمانی در عین تمایز میرسیم، تمایز رو حفظ میکنیم و در عین حال از نقصانی که داشت، پالودهاش میکنیم.
با پالایش کلام محمد از نقائصی که داشت، کلامش رو بالا میبریم، یعنی به حقیقت نزدیکش میکنیم.