به حای مقدمه: چند روزه این مطلب تو ذهنمه و باید از دستش خلاص شم. ارتباطی با مطالب این چند روزه نداره. بیشتر در مورد موسیقی و این موضوعه که نظام تربیتی چطور باید از موسیقی بهره ببره
موسیقی حرمت داره، اما نه به این معنی که کلاً حرامه، بلکه به این معنی که باید با احترام باهاش برخورد بشه.
موسیقی یه ابزاره و انسان میتونه از طریق موسیقی خودش رو آزاد کنه (تحریر). موسیقی باید آهنگساز، نوازنده، خواننده، مخاطب و بهطور کلی، انسان رو آزاد کنه وگرنه حتی به درد لای جرز دیوار هم نمیخوره.
مایکل گیرا یکی از کساییه که در عرصه موسیقی به مراتب بالای آزادی رسیده، چون هرگز اسیر موسیقی بازاری، یعنی، صنعت موسیقی نشد. باید زندگی مایکل رو ببینید تا متوجه بشید چی میگم. یه مستند از زندگیش ساخته شده به نام where does a body end. من زندگیش رو اونجا دیدم.
مایکل موفق شده به مراتب بالایی از حکمت و آزادی برسه. بررسی محتوایی مایکل این رو اثبات میکنه. اما مایکل به یه دلیل مشخص، هنوز موفق نشده بهطور کامل آزاد بشه.
من در این متن، در مورد معیارهای موسیقی صحبت کردم. الان میتونم درستش کنم. این چهار مورد که در موردش حرف زدم، اصول یک موسیقی آزادند. همانطور که مشخصه این اصول رو با مشاهده عمل و نظر مایکل به دست آوردم.
اما مایکل هنوز یه چیز رو نفهمیده و به همین دلیل اسیره. موسیقی ابزار امرار معاش نیست و نباید باشه. آزادهای مثل مایکل در جامعهای که موسیقی رو تبدیل به ابزار امرار معاش کرده، همیشه اسیر خواهد بود؛ مایکل اسیره چون خیال میکنه مجبوره از طریق فروش آلبومهاش امرار معاش کنه. این خیال اشتباهه. حقیقت اینه که موسیقی ابزار تربیت و آزادسازی انسانه. مایکل باید معلم موسیقی یه مدرسه باشه و به بچهها موسیقی یاد بده، دقیقتر بگم، بچهها رو با موسیقی آزاد و از حقالزحمهای که بابت این کار میگیره، گذران زندگی کنه. مایکل اینطوری کامل آزاد میشه.
معیار (یا اصل) پنجم یک موسیقی آزاد: موسیقی تنها ابزاری برای تربیت است.
این یه نقد بود که به مایکل وارده. اما دوست دارم یه نقد دیگه هم به مایکل وارد کنم.
داستایوسکی خیلی عجیبه. یه سری از شخصیتهاش یه شناخت اشتباه از خودشون دارن و بخاطر همین اشتباه، مدام اشتباه میکنند. من هم یه زمان اینطوری بودم. برای همین میفهمم داستایوسکی میخواد چی بگه. مایکل هم همینه.
مایکل دو تا آهنگ داره. اسم یکیش هست «مردمانی همچون ما» و اسم دومی هست «نغمهای برای یک مبارز».
در اولی، خودش رو اینطوری توصیف میکنه:
«مردمانی همچون ما، ما نیاز داریم بخوابیم تا بیدار بشیم.
مردمانی همچون ما، ما نیاز داریم رویا ببینیم تا فرار کنیم.»
دومی، اما، توصیف یه مبارزه. نغمهخوان یه جا به مبارز حکم میکنه:
«از سلاح خود بهره گیر،
از کلام خود بهره گیر،
و خراب کن
و خراب کن،
سپس، از نو شروع کن.»
مایکل اولی نیست، دومیه. مایکل کسیه که برای حفظ آزادی خودش جنگیده. مستند رو باید ببینید تا بفهمید چی میگم.
حالا میخوام در این دو تا شعر دست ببرم. اینجوری تغییرش میدم:
مردمانی همچون ما، یک مبارزاند.
پ.ن 1: نظام در زمینه سیاستهای فرهنگی خیلی ایراد داره. اصل موسیقی اینه، نه سلام فرمانده.
پ.ن 2: عنوان این متن میتونه این هم باشه: درباره موسیقی و رویکرد نظام تربیتی در قبال آن.